در فاصلهی سالهای آغازینِ دههی سیِ خورشیدی تا واپسین سالهای دههی هفتاد، هنرمند-اندیشمندِ ایرانی از «پرِستیژ» یا تشخّصی برخوردار شد که برآمده بود از دانشِ عمومیِ فرهنگی، تخصّصِ هنری، دوری جُستن از نظامِ عرضه وُ تقاضای بازارِ هنر وُ عصیان علیه هرآنچه که استقلالِ رای وُ عملِ هنرمند را با خطر وَ یا حتّا تردید مواجه میکرد که از جملهی آنها همنشینی با اهل سیاست وُ همراهی با خواستِ فرهنگیِ سیستمِ حکومتی هم میتوانست باشد. بنابر دلایلِ متعدّدِ جامِعَوی، این مَشی در میانِ مخاطبانِ هنر نیز پسندیده بود وُ یکی از معیارهایِ اصلیِ تمایُز میانِ اثرِ خوب وُ ناخوب.
به گمانِ صاحبِ این قلم، آن سنّتِ تاریخیْ فارغ وُ فارق از هرآنچه که بودهاست، امروز بدل شده به نوعی جعل. مینویسم چرا:
بعید است کسی در این موضوع تردید داشته باشد که بازارِ هنرفروشی از سالهای میانیِ دههی هشتادِ خورشیدی از کارِ جدّیِ هنر پیشی گرفتهاست وَ در چند سالِ گذشته کمابیش به یکّهتازِ میدان بدل شده است. این خود دلایلی دارد که در این چند سطر نمیگُنجد امّا همچُنان عجیب است که درنیافته باشیم که این تغییرِ رویکردِ اساسی در عمل، تغییری اساسی در مدّعا را شامل نشده است چون هنوز درکمالِ تعجّب حتّا در میانِ بازاریانِ هنر هم کلیدواژهها همان لغاتی است که در دههی چهل وُ پنجاهِ خورشیدی از زبانِ هنرمند-روشنفکرانِ عُمدهیِ آن سالها شنیده میشده است. اِشکال اینجاست که شاید سادهدلانی گمان بَرند که چه خوب! آنچه روزگاری از دهانِ کسانی سخت فَحل وُ دانشی بیرون میآمده امروزکلیدواژهیِ جماعتِ بازاریِ هنر است وُ این یعنی پیشرفت. امّا بلدها میدانند که این پیشرفت نیست، این نشانهی ترسناکی است. بلدها میدانند که هنرِ بازاری هرگز ارتقاء نمییابد، فقط در هر دوره بنابر خواستِ مشتریاناش چهره عوض میکند وَ این است که اگر پایاش به حوزهیِ مفاهیمِ بنیادین هنر باز شود، این بازار نیست که رشد کرده، بل مفاهیماند که به یغما رفتهاند.
بلدها حق دارند بترسند وقتی بازار از بازنشانیِ «مفاهیم» برایِ مردم سخن بگوید. بازار مدّعیِ اصالتِ ایرانیِ موسیقی باشد. بازار مدّعیِ اعتراضِ سیاسی باشد. بازار متر وُ محکِ تکنیکِ هنرمند تلقی بشود. بازار بگوید چه چیز فرهنگ است وُ چه چیز نیست؛ وَ آنان که به کنسرت میروند، موسیقی میخرند، کتاب میخوانند، حرفِ بازار را باور کنند چون بازار چهره عوض کرده باشد به کنسرت، لوحِ فشرده وَ کتاب.
بلدها باید بترسند. فقط بلدها هستند که میدانند کِی وقتِ ترسیدن است.