عنوان «هوشنگان»، که بی هیچگونه ارتباط با محتوای اثر و تنها با دلایل شخصی برگزیده شده، متعلق به آلبومی است که یک قطعهی سهقسمتیِ بینام را داراست. کوتاهیِ اثر باعث برجستهشدنِ جزییاتِ ساختارش شده و مخاطب را خیلی زود با علامتسوالهای بسیاری که در ذهنش پدیدار شده رها میکند.
منبع الهام اثر موسیقی کلاسیک غرب است. استفاده از موتیفِ مشهور سمفونی پنجم بتهوون، در ابتدای قسمت نخست؛ جملاتی که بهوفور در آثار موتزارت شنیده میشوند، در قسمت سوم؛ و آغازِ آداجیوگونهی(۱) قسمت میانی سندی بر این ادعا هستند. تنها ردّ فرم در قسمت پایانی را میتوان اینگونه توصیف کرد: گویی راویِ یک داستان، پس از سردرگمدیدنِ شنوندگانش، تصمیم به بازگو کردنِ دوبارهی آن گرفته باشد، بدون توجه به این حقیقت که مشکل اصلی نحوهی تفسیر است و نبود نقطهی پایان جمله، که در موسیقی کادانس نقشاش را ایفا میکند و نه محتوای داستان؛ چراکه تکرار و افزودنِ جزئیاتِ گمراهکننده در ساختار کلی تغییری ایجاد نمیکنند.
آنسامبل زهی در همراهیِ تکنواز نه تنها بارِ هارمونی، که از مهمترین عناصر موسیقی کلاسیک است، را آنطور که باید بهدوش نکشیده و از همین جهت همراهِ مناسبی نیست، بلکه او را در لحظاتی که نقطهی عطف بهشمار میآیند، بهکلی تنها میگذارد و بهنظر میرسد آهنگساز در ساختِ این اثر به روشهای معمول (همچون استفاده از سکانسهای خط ویولن و تکنیک تقلید (ایمیتاسیون)، عناصر ریتمیک ساده، نتهای کشیده و یا ضدضربها، برای همراهی ویلن) اکتفا کرده باشد.
پاساژهایی که برای تکنوازِ ویلن نوشته شده است جملاتی هستند بی پایان، که تمها را، یکی پس از دیگری، بدون اثری از بسط و گسترش، معرفی میکرده و نقشِ متصل کردن بخشهای قطعه به یکدیگر را ایفا میکنند. بازی با موتیف اصلی در اکتاوهای زیر و بم، با هدف ایجاد تنوع صوتی، از معدود اتفاقهای ملودیک است.
آهنگسازیِ خلاقانه عاملی است که میتواند از ترکیبِ یک آنسامبلِ سهنفرهی زهی و بهرهبرداریِ ناقص از موسیقی کلاسیک هم یک اثرِ موفق و باکیفیت بسازد. اینجا، در «هوشنگان»، گواه بر نبودِ این عامل مؤثر و مهمْ نکاتی است که از سراسرِ اثر مثال زده شد و در ساختارهای هارمونیک، ملودیک و فرمالِ آن نیز قابلمشاهده است.
۱- اشاره به قطعهی Adagio for strings, Op 11 از ساموئل باربر.
برای خرید و دانلود آلبوم هوشنگان به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.