ایران درههای سرسبزِ زیبا کم ندارد، کویرهای آسوده و ساکت و دیدنی هم. دریاهای جا خوش کرده به پای و سرش هم کم نیستند و هنوز هستند؛ ولافتاده، نامرتب و بینشاط.
علیرضا قربانی مصداق این طبیعت زیبای ناچار است. طبیعتی بهارثرسیده، اما بیمدیر؛ معضلِ البته اکثر خوانندههای حال حاضر موسیقی ایرانی. سلیقههای نامشخص و کشتیهایِ بیلنگری که در بنگاهی نشستهاند و منتظرند مشتری کاری بیاورد که یا دستمزدشان را بدهد، یا بهخاطرش پولداری را خامِ سرمایهگذاری کنند یا از راه فروشاش عایدی مناسبی دستشان را بگیرد.
درهمآمیختنِ چند سبک و شیوهی شعریِ دور از هم در یک آلبوم در مقابلِ یک شیوهی آهنگسازی ثابت، ذرهذره از اواسط دههی هفتاد آمد و مُد شد. از سلیقههای ناادیبِ شعرنخوان؛ مصداق بارِزَش مجموعهی «فریاد» است، که از «سمنبویانِ» حافظ تا «من دچار خفقانمِ» مشیری را در موسیقی یکنواخت خود جا داده بود و کسی به خودش زحمتِ فکر کردن نداده بود که چگونه میشود همهی این شیوههای زبانی گونهگون را در یک قالب و شیوهی آهنگسازی و یک سازبندی واحد بیان کرد؟
این سیل بیتوجهی به وحدت موضوع در موسیقی ایرانی آرامآرام آمد تا امروز که عادت جایش را به پرسش داده است.
آلبوم «فروغ» هم از همین معضل رنج میبَرَد: از مولانای قرن ۶ و ۷ هجری تا فروغِ درگذشته در دههی ۴۰، تا دو شاعر در قید حیات در کنار هم.آهنگ اوّل روی شعرِ «ای شب از رؤیای تو رنگین شده...» از فروغ با تعابیری زنانه که با صدایی مردانه باید شنیدشان: تن سوزان/ مزرعِ مژگان/ سینه از عطر توام سنگین شده...
آهنگی که بعد از بارها شنیدنش ذهن هیچ رغبتی به زمزمهاش ندارد (مگر کاربرد ترانه و تصنیف و آهنگ همین نیست که بارها بخوانیماش و دَم بگیریم و حال موسیقی خوبی را با آن تجربه کنیم؟). مقایسهاش کنیم با آهنگی با همین شعر از ساختههای کاظم عالمی که در لُسآنجلس شکل گرفته است.
به تلفیقها و روند ملودیها توجه کنید. نمونهی مثلاً لسآنجلسی تلفیق مشخصتری را بر مظروف ریتمیکی قرارداده و ملودی زیبایی را پلهپله با مفهوم شعر دنبال کرده است. عالمی، طراحیِ ملودی را بهگونهای پیش میبرد که شعر را در بیت سوم به اوج آهنگ میرساند: «همچو بارانی که سوزد جسم خاک...» اما در نمونهی سامان صمیمی انگار تیتراژ پایانی سریالی را گوش میدهیم و این آهنگ قرار نیست خودش روی پای خودش باشد.
مجموعهی صوتی «فروغ» بیشتر یک واریتهی سرگردان از کپی انواع و اقسام شیوهها و سبکهای موسیقی بیسر و شکلِ رواجیافته در ایران امروز است:
در قطعهی ۲ بستر الکترونیکیِ آغشته به صدای کلیشهای دودوک رخ مینمایاند و پس از شعر زمینی فروغ ما را به مدل شبیهسازیشدهی شعر قرن ششم پرتابکرده، این چندپارگی را چندپارهتر میکند.
در قطعهی ۳ سازبندی به یکباره به سازبندی بیاصل و نسبِ مُدشده در این سالها تغییر میکند؛ کوزه و کاسه و تار و سهتار و باس و کمانچه... و مدلی «نه فرشتهام نه شیطان»ای ارائه میکند، دوباره با شعری از مولانا. قطعهی آوازی بعد، یکسره در مقامی دیگر میآید و حرف و حدیثاش دیگر است. در جای دیگری از آلبوم ۵۲ بار یک فیگور ثابت با سهتار و کمانچه و باس تکرار میشود تا خواننده بر بسترش آواز بخواند...
معضل موسیقی غیرمستقل با فرم تیتراژ پایانی سریالهای تلویزیون، گریبان قطعهی آخر آلبوم را هم گرفته است. «فروغ» بیشتر از اینکه موسیقیای برای شنیدن باشد، نمونهکاری است برای تهیهکنندگان تلویزیون، که آهنگ تیتراژ پایانی سریالْ سفارش میگیرند.
برای خرید و دانلود آلبوم فروغ به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.
19 شهریور 1396