نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

تگ: علیرضا قربانی


Ba Man Bekhan 1

کلیشه‌های به‌هم آمیخته

نویسنده: ساناز ستارزاده

حسام ناصری را بیشتر به‌واسطه‌ی تک‌آهنگ‌های منتشر‌شده‌‌اش می‌شناسیم. ناصری در آلبوم «با من بخوان» از ظرفیت‌های موسیقی دستگاهی و الکترونیک ــ تا جایی که به مذاق مخاطب خوش آید و خلاف عادات شنیداری‌اش نباشد ــ بهره برده است. ارتباط معناداری هم میان تک‌آهنگ‌ها نمی‌توان پیدا کرد؛ یک رباعی از ابوسعید ابوالخیر؛ ترانه‌ای از حمید خلف‌بیگی، که دنباله‌ی شعری از احمد شاملو خوانده شده؛ تصنیفی از عارف قزوینی و انواع شعرها و ترانه‌ها کنار هم چیده شده است. اشعار کلاسیک هم به‌نظر می‌آید تا زمانی استفاده می‌شوند که از خواندن آنها اعتباری به‌دست آید و شاید همین اشعار، با کمکِ مایه‌ها و مقام‌ها، قرار است به مخاطب یادآوری کنند موسیقی‌ای که می‌شنود ریشه‌دار است و مبادا خواننده را، بی‌توجه به پشتوانه‌ی موسیقی دستگاهی، به عنوان خواننده‌ی پاپ قضاوت کنند.

چنین قضاوتی اما بی‌پایه نخواهد بود. در آلبوم‌های موسیقی پاپ هم غالباً خبری از اتحاد میان آهنگ‌ها نیست؛ همان‌طور که در فهرست پخش موسیقیِ کافه‌ها، ماشین‌های شخصی، تاکسی‌ها و مهمانی‌ها. می‌توان این ذهنیت را در پشتِ اثر خواند که نه‌تنها شنونده‌ی تک‌آهنگ‌ها، بلکه اکثر شنونده‌های موسیقی دستگاهی هم حوصله نمی‌کنند حتا یک‌ربع موسیقی پیوسته بشنوند و چه بهتر که قطعه‌ها کوتاه باشند و سازوآواز‌ها به روی پایه‌ها و ضربی‌ها اجرا شوند.

این ظاهرِ دوگانه از کارنامه‌ی علیرضا قربانی ناشی می‌شود، که در طی آن، بسته به انتخابی که کرده، بینِ جذب مخاطب بیشتر و توجه به کیفیتِ موسیقی و ریشه‌های موسیقی دستگاهی تغییر اولویت داده است. طبعاً، هر کدام از این دو رویکرد اولا شود، میزانِ مقاومت در برابرِ خواستِ بازار تغییر می‌کند. خصوصیات آلبومِ مذکور خبر از استیلای خواستِ بازار می‌دهد. تسلطِ عیانِ حامیان مالی آنچنان است که زحمت نوشتن متن دفترچه‌ را هم کشیده‌اند.

ساختار تک‌آهنگ‌ها بیش از اندازه قابل پیش‌بینی است و در هر آهنگ می‌توان زمانی که خواننده به اوج خواهد رفت را حدس زد. همان‌طور که تماشاگرِ اکثر فیلم‌های ترسناک می‌داند چه موقع قرار است بترسد و قبلش دستِ کناردستی‌اش را فشار می‌دهد. اِفِکتِ سقوطِ قطراتِ آب، آوای زن یا زنانی در پس‌زمینه، کانُن‌ها و سازهایی که لهجه‌های مختلفی را تقلید می‌کنند، چطور می‌تواند موسیقی تکراری «با من بخوان» را نجات دهد؟ شاید بهتر باشد بپرسم، این‌همه برای کدام شنونده تازگی دارد؟

برای خرید و دانلود آلبوم با من بخوان به وب‌سایت بیپ‌تونز مراجعه کنید.

امتیاز نویسنده: 0.5
07 اسفند 1399
afsaneh2

سرود بی‌اعتقاد

نویسنده: کامیار صلواتی

در افسانه‌ی چشم‌هایت و مناسبات پیرامونی‌اش که دقیق شویم، با چندین مولفه روبه‌روییم که بر جای چیز دیگری نشسته‌اند: آوازخوانانی با رنگ و محدوده‌ی صوتی مشابه که حضور همزمان‌ِ‌شان قرار است جای یک دوئت آوازی را بگیرد، ساختار هارمونیک، فرمال و ارکسترال پیش‌پاافتاده درقالب قطعاتی که صورتی فرهیخته و نوازندگانی پُرشمار دارند، و نمایشی تبلیغی در مرکز خریدی که تصنع پوسته‌وار خود را به جای یک کتابخانه و یک بنای تاریخی ایرانی  جا زده است.

در مرتبه‌ای بالاتر، این‌ها همه تمهیداتی‌اند برای قالب کردن اثری صرفاً تجاری به جای اثری هنری. آن لایه‌ی ظاهریِ «هنرمآبانه» خود غایت نیست، که ابزاری است برای رسیدن به آن لایه‌ی تجاری. همایون شجریان و علیرضا قربانی، تنها و تنها به واسطه‌ی دغدغه‌ی همه‌جانبه‌ی «فروش» است که جزیی از این نمایش شده‌اند، ور نه منطقی موسیقایی نمی‌تواند توجیه‌گر حضور همزمان آنان باشد. همراه و ردیف کردن نام‌هایی بی‌ربط در یک مجموعه‌ی واحد که تنها از اندیشه‌ای شلخته  برمی‌آید نیز جزیی از این نمایش است: شفیعی کدکنی را چه به احمد شاملو و شاملو را چه به ابتهاج و سیمین بهبهانی؟ و همه‌ی این‌ها را چه نسبتی هست با تضمین بیتی از مشیری؟

در کنار این‌ها، قطار کردن نام‌هایی چون «ارکستر فیلارمونیک پراگ» چون بخشیدن امتیازی برای توجیه استقبال همایون شجریان و همکارانش از پروژه‌های تجاری در سال‌های اخیر است، چنانکه که ایده‌ی «کنسرت خیابانی» او هم همین نقش را داشت: باج دادنی کم‌هزینه برای فراموش کردن رویدادهای پر زرق‌و‌برق «کنسرت سی» و «اسپیناس‌پالاس»؛ همان کارکرد آشنایی که از خیریه سراغ داریم (اگرچه او خودآگاهانه بر این کارکرد واقف نباشد). همان‌طور که طاق و مقرنس ایرانی و کتابخانه‌ی کلاسیک ایران‌مال پوسته‌ای نمایشی برای فروش بیشتر هستند، مختصات موسیقایی و پیراموسیقایی افسانه‌ی چشم‌هایت هم چنین‌اند.

در این‌میان، سراغ درست‌ترین حرف را باید از مادیران، اسپانسر معظمِ این آلبوم گرفت: «راست است که ما یعنی انتخاب‌هایمان». انتخاب شعری تلگرامی به جای شعری از سایه در آلبومی این‌چنین، نمادین‌ترین انتخاب دست‌اندرکاران افسانه‌ی چشم‌هایت است. آن اشتباه ناشیانه، خراشی بر آن پوسته‌ی دروغین بود که لحظه‌ای همه‌چیز را فاش کرد.

برای خرید و دانلود آلبوم افسانه‌ی چشم‌هایت به وب‌سایت بیپ‌تونز مراجعه کنید.

امتیاز: 0
04 اسفند 1398
Alireza Ghorbani Forough 12

آب و روغن هیچ نفروزد فروغ

نویسنده: هرمز نامور

ایران دره‌های سرسبزِ زیبا کم ندارد، کویر‌های آسوده‌ و ساکت و دیدنی هم. دریاهای جا خوش کرده به پای و سرش هم کم نیستند و هنوز هستند؛ ول‌افتاده، نامرتب و بی‌نشاط.

علیرضا قربانی مصداق این طبیعت زیبای ناچار است. طبیعتی به‌ارث‌رسیده، اما بی‌مدیر؛ معضلِ البته اکثر خواننده‌های حال حاضر موسیقی ایرانی. سلیقه‌‌های نامشخص و کشتی‌هایِ بی‌لنگری که در بنگاهی نشسته‌اند و منتظرند مشتری کاری بیاورد که یا دستمزدشان را بدهد، یا به‌خاطرش پولداری را خامِ سرمایه‌گذاری کنند یا از راه فروش‌اش عایدی مناسبی دست‌شان را بگیرد.

درهم‌آمیختنِ چند سبک و شیوه‌ی شعریِ دور از هم در یک آلبوم در مقابلِ یک شیوه‌ی آهنگسازی ثابت، ذره‌ذره از اواسط دهه‌ی هفتاد آمد و مُد شد. از سلیقه‌های ناادیبِ شعرنخوان؛ مصداق بارِزَش مجموعه‌ی «فریاد» است، که از «سمن‌بویانِ» حافظ تا «من دچار خفقانمِ» مشیری را در موسیقی یکنواخت خود جا داده بود و کسی به خودش زحمتِ فکر کردن نداده بود که چگونه می‌شود همه‌ی این شیوه‌های زبانی گونه‌گون را در یک قالب و شیوه‌ی آهنگسازی و یک سازبندی واحد بیان کرد؟

این سیل بی‌توجهی به وحدت موضوع در موسیقی ایرانی آرام‌آرام آمد تا امروز که عادت جایش را به پرسش داده است. 

آلبوم «فروغ» هم از همین معضل رنج می‌بَرَد: از مولانای قرن ۶ و ۷ هجری تا فروغِ درگذشته در دهه‌ی ۴۰، تا دو شاعر در قید حیات‌ در کنار هم.آهنگ اوّل روی شعرِ «ای شب از رؤیای تو رنگین شده...» از فروغ با تعابیری زنانه که با صدایی مردانه‌ باید شنیدشان: تن سوزان/ مزرعِ مژگان/ سینه از عطر توام سنگین شده...

آهنگی که بعد از بارها شنیدن‌ش ذهن هیچ رغبتی به زمزمه‌اش ندارد (مگر کاربرد ترانه و تصنیف و آهنگ همین نیست که بارها بخوانیم‌اش و دَم بگیریم و حال موسیقی خوبی را با آن تجربه کنیم؟). مقایسه‌اش کنیم با آهنگی با همین شعر از ساخته‌های کاظم عالمی که در لُس‌آنجلس شکل گرفته است.

به تلفیق‌ها و روند‌ ملودی‌ها توجه کنید. نمونه‌ی مثلاً لس‌آنجلسی تلفیق مشخص‌تری را بر مظروف ریتمیکی قرارداده و ملودی زیبایی را پله‌پله با مفهوم شعر دنبال کرده ‌است. عالمی، طراحیِ ملودی را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که شعر را در بیت سوم به اوج آهنگ می‌رساند: «همچو بارانی که سوزد جسم خاک...» اما در نمونه‌ی سامان صمیمی انگار تیتراژ پایانی سریالی را گوش می‌دهیم و این آهنگ قرار نیست خودش روی پای خودش باشد.

 مجموعه‌ی صوتی «فروغ» بیشتر یک واریته‌ی سرگردان از کپی انواع و اقسام شیوه‌ها و سبک‌های موسیقی بی‌سر و شکلِ رواج‌یافته در ایران امروز است:

در قطعه‌ی ۲ بستر الکترونیکیِ آغشته به صدای کلیشه‌ای دودوک رخ می‌نمایاند و پس از شعر زمینی فروغ ما را به مدل شبیه‌سازی‌شده‌ی شعر قرن ششم پرتاب‌کرده، این چندپارگی را چندپاره‌تر می‌کند.

 در قطعه‌ی ۳ سازبندی به یکباره به سازبندی بی‌اصل و نسبِ مُد‌شده در این سال‌ها تغییر می‌کند؛ کوزه و کاسه و تار و سه‌تار و باس و کمانچه... و مدلی «نه فرشته‌ام نه شیطان»‌ای ‌ارائه می‌کند، دوباره با شعری از مولانا. قطعه‌ی آوازی بعد، یکسره در مقامی دیگر می‌آید و حرف و حدیث‌اش دیگر است. در جای دیگری از آلبوم ۵۲ بار یک فیگور ثابت با سه‌تار و کمانچه و باس تکرار می‌شود تا خواننده بر بسترش آواز بخواند...

معضل موسیقی غیرمستقل با فرم تیتراژ پایانی سریال‌های تلویزیون، گریبان قطعه‌ی آخر آلبوم را هم گرفته است. «فروغ» بیشتر از این‌که موسیقی‌ای برای شنیدن باشد، نمونه‌کاری است برای تهیه‌کنندگان تلویزیون، که آهنگ تیتراژ پایانی سریالْ سفارش می‌گیرند.

برای خرید و دانلود آلبوم فروغ به وب‌سایت بیپ‌تونز مراجعه کنید.

امتیاز: 2
19 شهریور 1396
بالا