نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

تگ: لوریس چکناواریان


harfhaye hamsayeh2

آب‌تَنی در حوضی کم‌عمق

نویسنده: مانی جعفرزاده

پیش از آغاز، این توضیح لازم است که یادداشتِ کوتاهِ پیشِ رو ناظر است بر بخشِ دوّم  [یعنی شماره‌هایِ چهار تا شش] از آلبوم «کنسرتوهایِ پیانو و گیتار» و تنها همین بخش [«کنسرتو گیتار»] را مرور خواهد کرد، چون صحبت درباره‌ی بخش نخستینِ این آلبوم [«کنسرتو پیانو»] خود مجالی دیگر و مستقل نیاز دارد.

لابد شنیده‌اید که در میانِ آهنگسازان حرفه‌ای همواره این سخن بوده که موسیقی نوشتن برایِ گیتار و همچنین هارپ نیازمند دانشی مضاعف و داشتن مهارتی ضمنی در نوازندگی این سازها است*. هر دو ساز پیچیده  و کمابیش بدقلق هستند. بافت هارمونیک‌ صدادهندگی‌شان هرچند جذّاب امّا  کاملاً خاص خودشان است و جوری نیست که تنها با مطالعه‌یِ سازشناسی بشود برای‌شان موسیقی نوشت. از این رو تعداد آثار جدّیِ نوشته‌شده برای این دو ساز در تاریخ موسیقی جهان به نسبت دیگرِ سازها اندک است و در تاریخ موسیقی ایران هم به طریق اولی این موضوع بیش‌تر به چشم می‌آید.

«کنسرتو» چُنان‌که می‌دانیم در فرهنگ مدوّن هنرشناسی قطعه‌ای است در سه قسمت، که بناست توانایی‌هایِ نوازندگی یک ویرتوئوز را در مواجهه با یک ارکستر به چالش بکشد. این را هم می‌دانیم که برخلاف تاریخ موسیقی جهان تعداد «کنسرتو»هایِ نوشته‌شده [ برای هر سازی] در تاریخ موسیقی ایران چندان زیاد نیست. این است که وقتی استاد کاملی چون لوُریس چکناواریان به نمایندگی از آهنگ‌سازان موسیقی ایران دست به نوشتن یک «کنسرتو گیتار» می‌زند و این اثر با ارکستری قابل قبول و سولیستی درخشان در یک استودیوی استاندارد اروپایی ضبط می‌شود، سطح توقّع به جایی می‌رسد که برآوردن آن کار سختی خواهدبود.

برای  مثال این کنسرتو در«موومان» نخستین بر مبنای ملودی مشهور «ساری گلین» اگرچه در چند لحظه‌ی ارکستری واریاسیون‌های بسیار جذّابی از آن «تِم» ارائه می‌کند، لیکن هربار که به «سولوی گیتار» می‌رسد نارَس است و چندان چیزی نیست که شنونده را بر توانایی‌های اجرایی یک «ویرتوئوز» مجاب سازد. مضاف بر این نویسنده‌ی این سطرها بدون در اختیار داشتن پارتیتور و تنها از طریق شنیدن نتوانست «موومان» نخست را یک «سونات کنسرتویی» تلقّی بکند؛ که اگر این تشخیص درست باشد «کنسرتو» بودن اثر به معنای کلاسیک آن، دچار اختلال خواهد بود. تکرار می‌کنم که این تنها یک نظر مبتنی بر شنیدن است و می‌تواند غلط باشد.

در هر دو موومان‌هایِ بعدی هم مانند موومان نخست هرجا با بافت ارکستر سروکار داریم (یعنی آن‌چه که چکناواریان در آن استادِ به تمام معناست) کار بی‌نقص است و بسیار شنیدنی، و باز هرجا که ارکستر توپ را به گیتارِ سولو پاس می‌دهد آهنگ‌سازی الکن می‌ماند و کار اُفت می‌کند. از توان چندصدایی ساز به‌درستی استفاده نشده و در بسیاری از لحظه‌ها گیتار در حال نواختن یک خط ملودی سرراست است که نواختن آن را می‌شد به هرساز تک‌خطّی دیگری واگذاشت.

حقیقت آن است که در کارنامه‌یِ درخشان چکناواریان اثری چون «کنسرتو گیتار» نمره‌ای بیش از متوسّط نمی‌گیرد و  بدیهی است در چنین اثری برای درخشش نوازنده‌ی حیرت‌انگیزی چون «یوکووس کولانی‌یان» مجال کافی وجود نداشته و یکی از بهترین فرصت‌های تاریخ موسیقی ایران همچنان ناکام مانده‌است.


* روزی یکی از دوستان ما از استاد احمد پژمان برای نوشتن یک قطعه برای «هارپ» راهنمایی خواسته بود. استاد - بی‌شک ناظر بر احوالِ آن دوست- با همان لحن همیشگی‌اش گفته‌بود: هارپ ننویس! هارپ سخت است!

کنسرتو گیتار مانی جعفرزاده لوریس چکناوریان حرف های همسایه کلاسیکال رادنواندیش

14 آبان 1397
photo 2018 06 21 11 08 26

شبِ طویل مینی‌مالیست‌ها

نویسنده: امیر بهاری

فرخزاد لایق، صاحب دو آلبوم موفق در گذشته، بعد از سال‌ها با پروژه‌ی «اینترنوا» به عرصه‌ی موسیقی بازگشت و متأسفانه باعث اثبات این نظریه شد که بهتر است هنرمند هنگام اجرا، به ارائه‌ی اثر هنری بسنده کرده؛ کارِ دیگری نکند. او با سخنانش در نشست خبری، با سخنانش در میان دو اجرای پروژه‌ی اینترنوا و با مدیریت نامنسجم این پروژه نشان داد که بهتر است پا عقب گذاشته و به جراحی و آهنگسازی خود بپردازد. او هم پزشک خوش‌نامی است و هم آهنگسازی توانا.

من، دیمیتری، استیو و مایکل

نشست خبری مملو از اسپانسرهای اینترنوا بود و  معلوم نبود اگر آنقدری فرهیخته هستند که اسپانسر رویدادی شده‌اند که در آن شوستاکوویچ و مایکل نایمن اجرا می‌شود، پس چرا اصرار داشتند که حتماً در جمع خبرنگاران حاضر شوند و به بهانه‌ی این پروژه خودی نشان بدهند؟ در همین نشست فرخزاد لایق چند جمله‌ی کلیدی گفت و چندین‌بار تاکید کرد که در 40 سال گذشته چنین رپرتواری با این کیفیت در ایران اجرا نشده است. یعنی فرخزاد لایق در کنار شوستاکوویچ، رایش، نایمن و ... صاحب رپرتوارهایی هستند که تاکنون با این کیفیت اجرا نشده است. همچنین ایشان اعلام کردند که «برای اولین‌بار است قطعه‌ای از رایش اجرا می‌شود». درصورتی‌که آثار رایش پیش‌تر در ایران اجرا شده است: اردیبشهت سال 1395 در جشنواره‌ی ارزشمند موسیقی معاصر گروه «پرکاشن تهران» قطعه‌ای از رایش را اجرا کردند. همچنین کیوان میرهادی و بابک ولی‌پور در سال 1393 قطعاتی از این آهنگساز را در تهران (فرهنگسرا نیاوران) و رشت اجرا کردند.

پرفرمنس، طراحی صحنه و اشک‌ریزان در تابستان

لایق در بخش دیگری گفت که «ما در تالار وحدت به تماشای اینترنوا می‌رویم تا برای کودکان کار اشک بریزیم که اتفاقاً این سخنان او با واکنش مدیر موسسه‌ی خیریه ایلیا مواجه شد». چرا باید ما برای کودکان کار اشک بریزیم؟ شاید از نظر آنها ما آدم‌های بدبختی هستیم که تجربه‌ی زیستی منحصر به فرد آن‌ها را درک نکرده‌ایم. ضمن این‌که ما وظیفه داریم (نه این‌که لطف می‌کنیم) به هم‌نوعان خود توجه کنیم.

لایق هم‌چنین اعلام کرد که این رویداد از طراحان صحنه و طراحان پرفرمنس برجسته‌ی کشور سود جسته است. به جز اجرای «هفت‌گاه معلق» -یعنی اثر خود ایشان- تمام دو شب تالار وحدت ساده‌ی ساده، مثل اغلب اجراهای کلاسیک بود و جالب این‌که در اجرای «هفت‌گاه معلق» هم طراحی‌صحنه‌ی خاصی وجود نداشت و جز ایده‌ای که رضا موسوی در کنسرت-پرفرمنس «تهمورس و ما» در سال 1394 اجرا کرده بود (ایده تاباندن سایه‌ی نوازنده بر پرده و همچنین آویزان‌شدن پرده‌ای نازک سفید)، هیچ پرفرمنس ویژه‌ای دیده نشد. البته یک موومان از کار را هم نوازندگان در پس‌زمینه تالار اجرا می‎‌کردند. علاوه بر این نکته که طراحی فقط برای قطعه‌ی لایق انجام شده بود؛ ولی چرا وعده‌ای به مخاطب داده شد که برآورده نشد؟

نام پدر، نشان پسر

اینترنوا اجرایی برای کودکان کار بود. کسانی که اغلب از عادی‌ترین حقوق خود مثل تحصیل محرومند. در این اجرا در میان نام‌های برجسته‌ای که پیش‌تر گفته شد، اشکان لایق (فرزند فرخزاد) هم قطعه‌ای که خودش ساخته بود را اجرا کرد. اشکان سولیست این دو شب بود. تصورش را بکنید که بسیار جوان هستید و بد هم نمی‌نوازید، ولی در اولین اجرای خود در کنار دارا مورگان، بردیا کیارس و ... به عنوان تک‌نواز روی صحنه بروید. یعنی راه صد‌ساله در یک شب طی شده است. با خودم فکر می‌کردم اگر کودک کاری استعداد موسیقی داشته باشد، چند درصد احتمال دارد که یک‌مرتبه با چنین شرایط ویژه‌ای معرفی شود؟ آیا این سواستفاده از امکان پیش‌آمده نیست؟ و آیا این همان کاری نیست که باعث شده عبارت «آقازاده‌های موسیقی» در ایران بسامد شود؟

 بازی کدام تاج و تخت؟

موسیقی متن سریال محبوبِ «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) قطعه‌ی بیز اجرا بود و فرخزاد لایق با اعلام این‌که خیلی‌ها نمی‌دانند که آهنگساز این کار ایرانی (رامین جوادی) است، کار را معرفی کرد. درباره این سریال و آهنگسازش حتی کانال‌های تلگرامی مثل «گیز میز» هم مطلب منتشر کردند. یعنی واقعا لایق نمی‌داند در جامعه‌ی ایران چه می‌گذرد؟! باز هم بگذریم از اینکه چرا در رویدادی که آثاری از دبوسی، نایمن و ... اجرا شده است، قطعه‌ی بیز، موسیقیِ سریال «بازی تاج و تخت» است؟ امیدواریم در کنسرت «نینوا»۷ ترانه‌ای از یانی به عنوان بیز  اجرا نشود.

کودکان، شوستاکویچ و رایش!

گفته شد که هر شب 100 کودک کار میهمان این اجراها هستند و بهانه‌ی کنسرت هم کودکان کار بودند. چرا قطعاتی مناسب کودکان انتخاب نشد؟ به عنوان مثال «پیتر و گرگ»ِ پورکفیف و گزیده‌ای از آثار ثمین باغچه‌بان؟ چرا کودک باید در مراسمی که به نام اوست، قطعات پیچیده‌ای از موسیقی مدرن را بشنود؟

و اما پایان کار...

شب دوم اینترنوا بدون این‌که در نشست خبری و یا بروشورها (راستی هیچ کدام از دو شب بر اساس بروشورها اجرا نشد!) به مردم اطلاع داده شود، بعد از اجرای «هفت‌گاه معلق» برنامه متوقف شد و به مدت نیم‌ساعت مراسم تجلیل از برگزارکنندگان و هنرمندان حاضر در رویداد، اجرا شد و بعد از این‌که مخاطب به طور کامل ارتباطش با اجرا و صحنه قطع شد، اجرا دوباره از سر گرفته شد. هر چند قطعه‌ی نایمن آن‌قدر زیبا بود و زیبا اجرا شد که حال همه را خوب کرد.

فرخزاد لایق ظاهراً از عرصه‌ی موسیقی خیلی دور است. این‌که در خانه‌ی خود می‌نوازد یا می‌سازد مربوط به جهان بیرون نیست. دنیای موسیقی و دنیای فرهنگ و مهم‌تر از همه مدیریت پروژه اصولی دارد که این آهنگساز ظاهراً از آن مطلع نیست. ای‌کاش لایق آن تصویر هنرمند شاخصی که از خود ساخته است را این‌گونه و بیش از این ویران نکند.

27 تیر 1397
بالا