ادوارد سعید روشنفکر، متفکر و منتقد ادبی فلسطینی-آمریکایی، در سالِ 1935 در بیتالمقدس متولد شد. پدرِ او یک بازرگانِ موفقِ فلسطینی بود که بیشتر در قاهره فعالیت میکرد. در سالِ 1947 خانوادهی سعید به قاهره مهاجرت کردند. ادوارد در قاهره به کالجِ ویکتوریا رفت، که یک مدرسهی بریتانیایی برای طبقاتِ حاکمِ خاورمیانه بود. او در پانزده سالگی به دلایلِ انضباطی از کالجِ ویکتوریا اخراج شد، و پدرش تصمیم گرفت او را به آمریکا بفرستد؛ این آغازِ راهی بود که به تحصیل در دانشگاههای پرینستُن و هاروارد و تدریس در دانشگاهِ کلمبیا انجامید. این مهاجرتهای پیدرپی و زندگی در مناطقِ مختلف تأثیری عمیق بر ذهنیتِ سعید داشت. چنان که خود در تأملاتی دربارهی تبعید مینویسد:
سخن گفتن از لذتهای تبعید شاید عجیب باشد، اما چیزهای مثبتی هم دربارهی برخی وضعیتهای آن میتوان گفت. دیدنِ «تمامِ جهان به عنوانِ سرزمینی بیگانه» اصالتِ دیدگاه را ممکن میکند. بیشترِ مردمان در اصل تنها یک فرهنگ، یک محیط و یک خانه را میشناسند؛ تبعیدیان دستکم بر دو مکان واقف هستند، و این تکثرِ دیدگاه، نوعی آگاهی از ابعادِ همزمان را به وجود میآورد؛ آگاهیای که –اگر بخواهم عبارتی را از موسیقی وام بگیرم –کنترپوانی است.
در سالهای اقامتِ سعید در قاهره، او نزدِ یک معلمِ پیانوِ لهستانیِ یهودی –یک مهاجر –به آموزشِ پیانو مشغول بود. ایگناس تیگرمان، تأثیرِ عمیقی بر ذهنِ سعید گذاشت. هرچند، چنان که سعید خود میگوید، در حدودِ بیست سالگی، بینِ پیانیستِ حرفهای و منتقدِ ادبی شدن، دومی را برگزید.
موضوعاتِ موردِ توجهِ سعید بسیار گسترده هستند؛ تقابلِ میانِ شرق و غرب، نقش و وظیفهی روشنفکران، نقدِ ادبی، انتقاد از سیاستِ خارجیِ آمریکا، وضعیتِ خاورمیانه (و به خصوص فلسطین)، موسیقی و بسیاری چیزهای دیگر. شاید جملاتِ ابتداییِ دنیل برنبویم در مقدمهی تشابهها و تضادها، کتابی که به گفتوگوهای سعید و برنبویم اختصاص دارد، روشنگر باشد:
ادوارد سعید در یک طبقهبندی نمیگنجید. او خود ذاتِ طبیعتِ بشری بود، چون تضادهای آن را درک میکرد. او هم یک جنگجو بود و هم یک مدافعِ دلسوز. هم مردِ منطق بود و هم احساس. یک هنرمند و یک منتقد. کسی که رویای آینده را میدید و گذشته را درک میکرد. برای حقوقِ فلسطینیان میجنگید، اما رنجهای یهودیان را نیز میفهمید، و در همهی اینها تناقضی نمیدید.
برای ادوارد نه تنها موسیقی، ادبیات، فلسفه و درکِ سیاست، حکمِ خانه را داشتند، بلکه او یکی از معدود افرادی بود که ارتباطها و تشابههای زمینههای مختلفِ دانشِ بشری را میدید؛ چرا که او درکی غیرِ معمول از روحِ بشر، و هستیِ او داشت.
سعید در تمامِ عمرِ خود توجهِ ویژهای به موسیقی داشت. نقدهای موسیقاییِ او در مجلهی نیشن به چاپ میرسید؛ و او در چهار کتابِ خود دربارهی موسیقی، تلاش کرده تا مبانیِ نظریِ نگاهِ خود به موسیقی را روشن کند. در سالِ 1999، ارکسترِ دیوانِ غربی-شرقی با همکاریِ سعید و دنیل برنبویم آغاز به کار کرد. آنها همچنین بنیادِ برنبویم-سعید را تاسیس کردند که به جز مدیریتِ ارکسترِ دیوان غربی-شرقی، به پروژههای آموزشیِ موسیقی میپردازد.
ادوارد سعید در 25 سپتامبرِ 2003 در نیویورک درگذشت.