نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)
ManListeningToHeadphones

گوش سپردن به سکوت

اینکه از خانه بیرون بزنیم، درحالی که (با هدفون) به صورت خصوصی به موسیقی مورد علاقه‌مان گوش می‌کنیم پدیده‌ی نسبتاً جدیدی است. در سال ۱۹۷۲ مردی به نام آندریاس پاول آن را کم‌وبیش اختراع کرد. او عاشق سیستم‌های صوتی بود و دوست داشت صدای سیستم پخش خانه‌اش را همه‌جا به همراه داشته باشد. او در کتاب «استریوی شخصی» تجربه‌ی اولین پیاده‌روی با هدفون را شرح می‌دهد و می‌گوید «انگار وارد یک دنیای دیگر شده بودم. زندگی به یک فیلم سه‌بعدی تبدیل شده بود و من وسط آن بودم.»

در دهه‌ی هفتاد میلادی هدفون‌ها خیلی پرطرفدار بودند اما به عنوان ادامه و بخشی از سیستم پخش خانگی به آنها نگاه می‌شد. این باعث می‌شد اثرشان کمتر، و محدود به همان اتاقی شود که سیستم پخش در آن قرار داشت. پیش از موفقیت پاول، یک راه برای جدا کردن آنچه می‌بینیم از آنچه می‌شنویم استفاده از یک سیستم پخش خوب در ماشین بود. در دهه‌ی هشتاد و با نوارهای «۸ شیاری» شنیدن موسیقی در ماشین کاملاً جا افتاده بود. اما این، همچنان تجربه‌ی کاملی نبود.

جهش از شنیدن موسیقی در ماشین تا رسیدن به تجربه‌ی صدای کاملاً دربرگیرنده‌ی قابل حمل با انفجار «واکمن» در دهه‌ی ۸۰ رخ داد. اغراق نیست اگر بگوییم که سیستم پخش قابل حمل با هدفون‌های با قابلیت ایزوله‌کردن شنونده (که فقط صدای موسیقی شنیده شود) خودآگاهی انسان را تغییر داد. این تفکیک چشم از گوش به امری رایج تبدیل شد و لذات –و احتمالاً بعدتر رنج‌هایی- ناشناخته را فراهم کرد.

در زندگی، در برابر شنیدن موسیقی با صدای بلند و در حال حرکت، لذات‌های اندکی برای مقایسه وجود دارد. حس خلسه و سرخوشی خالص. به‌خاطر دارم که تمامی مشکلاتم به کناری می‌رفت و برای لحظه‌ای حس اطمینان، شوق به آینده و لذت از خوشی‌های گذشته را حس می‌کردم. در سال‌های اخیر تجربه‌هایم از این غرق شدن در صدا را در رسانه‌های اجتماعی منتشر کردم و امروز می‌توانم به سرعت به‌خاطر بیاورم آن روز در آن لحظه که فلان عکس را در اینستاگرام گذاشتم چه حسی داشتم و چه می‌شنیدم.

اما میل دارم گاهی عمیق‌تر درباره‌ی این کار فکر کنم؛ درباره‌ی معنای حقیقی فرار؛ درباره‌ی آنچه ممکن است ازدست بدهم هنگامی که خودم را در هدفونم پنهان کرده‌ام. احساس کامل بودن، معنای کاملاً یک‌پارچه‌ی «خود» بودن، محیط اطراف و نزدیک را با تمام حواسم و همزمان لمس کردن، کاملاً احساس حضور داشتن.

در طول بیشتر تاریخ زندگی بشر «کاملاً حضور داشتن» تنها راه زندگی بود و انتخاب دیگری وجود نداشت. اما در ۵۰ سال گذشته این یکپارچگی (دست کم برای بخشی از زمان روز) به امری انتخابی تبدیل شده.

نویسنده: Mark Richardson

مترجم: عباس سیدین منبع: pitchfork.com

ارسال دیدگاه


بالا