نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)
181029 r33095

انقلاب مخملی کلود دبوسی - بخش پنجم

اجرای افتتاحیه‌ی «Pelleas» در ۱۹۰۲ دبوسی را به عنوان آهنگساز چیره‌ی فرانسوی زمان خودش تثبیت کرد. او به مد روز و یک «مکتب» تبدیل شده بود. منتقدان از «دبوسی‌گراها» و «دبوسی‌ایزم» حرف می‌زدند. برای مردی که عادت کرده بود خود را به عنوان فردی تک‌افتاده ببیند، این شهرت مضطرب‌کننده بود. زندگی شخصیش هم –عمدتاً بر اثر رفتارهای خودش- موضوع را پیچیده‌تر می‌کرد. ازدواج اولش با لیلی تکسیر مدل فشن وقتی از هم پاشید که رابطه‌ی پنهانیش با اما بارداک خواننده رو شد. در ۱۹۰۴ تکسیر دست به خودکشی زد؛ رابطه‌ی پنهانی در انظار آشکار شد و دبوسی دوستان زیادی را از دست داد. سپس او با بارداک ازدواج کرد. این رابطه هم پرفرازونشیب بود اما تا پایان زندگی دبوسی دوام آورد. دبوسی در ۱۹۰۴ به تکسیر نوشت «در نهایت، فرد هنرمند مردی درون‌نگر و نامطبوع است.» انگار که این فاش‌گویی قرار بود به‌نحوی رفتار او را توجیه کند.

در همین دوره دبوسی شغل دومی را به عنوان منتقد موسیقی آغاز کرد و جریانی از نظرات گزنده و خلاف‌آمد به‌راه انداخت که ساخته شده بودند تا تنهایی او را بیشتر کنند. او اعلام کرد که بتهوون برای پیانو بد موسیقی نوشته است: «به‌جز چند استثنای معدود، آثار او باید به فراموشی سپرده می‌شدند.» یا اینکه واگنر یک نابغه‌ی ادبی بود اما موسیقیدان نیست؛ و یا اینکه گلوک (Gluck) مغرور و مصنوعی است. عصبیت نوشته‌های او هدفی داشت: دبوسی داشت با «میل به ستایش و پرستش گذشته به‌بهای کنار گذاشتن زمان حاضر» مقابله می‌کرد. او بعدتر در مصاحبه‌ای گفت که در حقیقت بتهوون و واگنر را ستایش می‌کند؛ اما حاضر نیست «صرفاً چون به او گفته‌اند که آنها استاد هستند، آنها را غیر نقادانه ستایش کند.»

دبوسی در تلاش بود تا اثر دیگری پس از Pelleas خلق کند. فهرست اپراهای احتمالی مورد نظرش شامل اینها بود: طرح داستانی از «آفرودیت» اثر پیر لوییس شاعر، اقتباسی از «هرطور شما دوست دارید» شکسپیر، و آثاری در موضوعاتی متنوع: سیذارتا، اورفئوس، اورستیا (Oresteia)، دن ژوان، رومئو و ژولیت، و تریستان و ایزولد (که او با قدری شرارت آن را «موضوعی که هنوز درباره‌اش کار نشده» می‌نامید). همه‌ی این پروژه‌ها جدی نبودند. دبوسی این عادت بد را داشت که برای پروژه‌هایی به دنبال پیش‌پرداخت برود که قصد نداشت آنها را تمام کند. البته او انرژی قابل توجهی را بر دو اپرا ملهم از آثار ادگار آلن‌پو صرف کرد: یک کمدی بر اساس «ابلیس در بلفری» (The devil in the Belfry) و یک تراژدی بر اساس «سقوط خانه‌ی آشر» (The fall of the house of Usher). از این اثر آخر به اندازه‌ی کافی طرح‌های اولیه باقی مانده که رابرت اورلج پژوهشگر توانسته آن را به نحو مناسب و باورپذیری بازسازی کند. این بازسازی در سال ۲۰۱۶ در کنار بازسازی نه‌چندان قانع کننده‌ای از مصالح قطعه‌ی «بلفری» توسط انتشارات Pan Classics ضبط شد.

مترجم: عباس سیدین منبع: newyorker.com

ارسال دیدگاه


بالا