چگونه فرهنگ سلیقهی موسیقایی را شکل میدهد، نه نژاد (بخش اول)
اغلب میشنویم که: چرا نژادهای متفاوت به ژانرهای خاصی از موسیقی علاقه دارند؟ چرا ژانرهای موسیقی در میان نژادهای مختلف بهشدت متفاوت هستند؟
این پرسشها برای جوامعی که درگیر مسالهی نژاد هستند قابل درک است. این مسائل همچنین برای افراد آیندهنگر نیز نگرانکننده است. اما اینکه ما مواردی را هم که ربطی به نژاد ندارند، به نژاد مرتبط میکنیم ذهیت فعلی ما را نشان میدهد. اگر نژاد را پدیدهای ژنتیکی درنظر بگیریم، علاقهی ما به ژانرهای مختلف موسیقی به ساختار ژنتیکیمان ربط ندارد. خوشبختانه درمورد موسیقی تنها یک نژاد وجود دارد: نژاد انسان.
اینکه بدانیم موسیقی یکی از چیزهایی است که انسانها را انسان میکند حس رهایی عظیمی بههمراه دارد. با استفاده از موسیقی انسانها انسانبودگی خود را -و حتی بیشتر از آن انسانیت را- صورتبندی میکنند؛ و این کار را از همان آغاز داستان بشر از آفریقا انجام دادهاند.
اگر داستان اینگونه است، ژانرهای مختلف موسیقی را چطور باید توضیح داد؟ انسان با خروج از آفریقا و گسترش در سرتاسر جهان فرهنگ خود را هم همراه برد. با پراکندهتر شدن، آنها تماس خود را با فرهنگ اولیهشان از دست دادند. چون محیطهایی که در آن قرار میگرفتند بهشدت با یکدیگر متفاوت بودند، در نتیجه تنوع بسیار عظیمی از فرهنگها ایجاد شد که تا امروز هم ادامه دارد.
پس وجود ژانرهای مختلف موسیقی را باید نمودی از تنوع فرهنگی دانست، نه ساختار نژادی.
در موسیقی –مثل دیگر هنرها- ژانر با معنایی نادقیق بهکار میرود و بههمین دلیل سبک و فرم دیگر اصطلاحاتی هستند که برای تمییز انواع موسیقی استفاده میشوند.
همچنین مهم است دقت کنیم هنگامی که کسی از آهنگی خوشش میآید بخشی از معنای آن آهنگ برای وی از ژانر یا سبک آن قطعه میآید. اگر من طرفدار جز باشم و متنفر از هویمتال، پس آهنگهای هویمتال را نمیپسندم فارغ از اینکه آهنگهای خوبی باشند یا نه.
پس بخش مهمی از معنایی که هنگام شنیدن موسیقی منتقل میشود در سبک یا ژانر نهفته است: رسانه خود پیام است.