مرکز حفظ و اشاعه بهاحتمال قریب به یقین مهمترین رویداد موسیقی نیمهی دوم سده 14 شمسی در ایران است -آنچنانکه هنوز هم بار و برش بر موسیقی امروزین ما سایهگستر است- و داریوش صفوت نظریهپرداز، پیشنهاددهنده، بنیانگذار و شخصیت مرکزیاش (دستکم از بُعد اداری) و درنتیجه هم به این دلیل و هم به دلایل دیگر از مهمترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای موسیقی این سده. بنابراین هرچه اعم از سند و مدرک و ستایش و وصف و یاد و ... که دربارهی او منتشر شود جنبههای گونهگونی از کار او را -که هنوز چند سالی بیشتر از نبود فیزیکیاش نگذشته- مینمایاند. ثبت آنها پیش از آنکه احتمالاً بسیاری از اطلاعات شفاهی و کتبی در مورد او (یا هر شخصیت دیگری) از میان برود، از دید تاریخ و جریانشناسی موسیقی فوقالعاده حائز اهمیت است. کتاب «آرام و بیقرار؛ یادی از دکتر داریوش صفوت» که به همت دخترش، ستاره صفوت گردآوری شده گامی است درست در همین راه.
کتاب از دو بخش و سه ضمیمه و یک آلبوم عکس تشکیل شده است. بخش اول، «مقالهها»، که طولانیترین نیز است از 39 مقاله به قلم شاگردان قدیم و جدید، یاران، دوستداران و بستگان ترکیب یافته است. اغلب نوشتههای این بخش، مطابق انتظار، مملو است از نور مهر و عاطفهی دوچندان شده از فقدان صفوت که افزون بر وصف او تلویحاً رابطهی شخصی و حرفهای نویسندگان را با او نیز بازمینمایاند. جز چند نوشته که فنیاند یا رگههایی از سنجشگری دارند (مانند مقالههای محسن شهرنازدار، امینپاشا صمدیان و علیرضا میرعلینقی) باقی در وصف سجایای اخلاقی و چیرهدستی حرفهای صفوت است. شگفتآور نیست چون از یک یادنامه انتظاری جز این نمیرود. حتا نثر و لحن کلام نوشتهها توأم با احترام شایستهی یک استاد درگذشته است. گذشته از پیوند حسی و تعریف و تمجید، در هر یک از مقالهها به فراخور اطلاعاتی که نویسنده داشته اطلاعات پرارزشی پراکنده است (مثل توصیف ضیاء میرعبدالباقی از بداههنوازی صفوت) هرچند اغلب به همهی دلایلی که گفته شد و چنانکه مرسوم یادنامههاست خالی از اغراقی نیست.
بخش دوم، «خاطرات مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ایرانی»، اما از دیدگاه تاریخی اهمیت بسیار بیشتری دارد. اینها خاطراتی است از سفرهای صفوت به فرانسه یا به بیانی دورهی فعالیت دانشگاهی پیشامرکز، تاسیس و مدت مدیریت او که با نثر روان و نگاه دقیق مهمترین بازیگران نوشته شده. متأسفانه تاریخ یا روال نوشتن این نوشتهها نه در خود متن مشخص است و نه در جای دیگری از کتاب. برای مثال خوانندهی اهل تحقیق از خود متن درنمییابد که اینها گزینشی از یادداشتهای روزانهی صفوت بوده یا روایتی است که بعدها نوشته شده یا گونهی دیگری. بااینهمه همینکه بخشی از دیدگاههای پدیدآورندهی مرکز (چه در زمان و چه بعداً) را نسبت به کار در آنجا بازتاب میدهد بسیار چشمگیر و مغتنم است. از خلال خاطرات صفوت میتوان به حقایق تاریخی و پیچیدگیهای درون این نهاد تأثیرگذار در موسیقی کلاسیک ما دست یافت. رقابتها، همکاریها، تأثیر افزوده شدن هر یک از افراد (اعم از شاگردان یا استادان) به مرکز، ارتباطهای سازمانی و همینطور دگرگونیهای اجتماعی در خلال ده سال منتهی به انقلاب 57 که چشم تیزبین میتواند در سطر سطر خاطرات بیابد، ارزش بخش اصلی این کتاب را میسازد. گذشته از این، خاطرات بهعلاوهی اسناد کمتر دیدهی شدهی ضمیمهها همچون آینهای است که صفوت را در آن میتوان بازشناخت، به گمانی بسیار بیشتر و بهتر از اغلب آن وصفها که در بخش اول چاپ شده است.
