«پروتیوا» با خاطره سروکار دارد. سرگردان امروز و دیروز است. میرود و باز میآید. میرود و باز میاندیشد و یادآوری میکند. گاه از یادآوریهایش دلفسرده میشود، گاه سرخوش میشود و با آن پای میکوباند و، گاه، تنها آن را ناظر و شاهد است.
این احضارِ خاطره، بهخصوص در قطعهی نخستین و واپسین، از جنبهای مشابه است. خاطره احضار میشود و بیکموکاست با آهنگساز/نوازنده به گفتوگو مینشیند. در دو قطعهی اول و آخر («تصنیف باده و نوا» و «از میانِ گلها») اینگونهاند. صداها مستقیم میآیند. آهنگساز با آنها همراه میشود و با هویتی امروزین یادآوریشان میکند. اما چون «یادآوری» است و هیچ خاطرهای بازسازی نمیشود، یادآوریاش شبیه آن خاطره هست و نیست. از بنمایههای صوتی این خاطرهها الهام میگیرد؛ ملودی میپروراند؛ گام به گام با آن قدم برمیدارد؛ سکوت میکند؛ و گاه غمگین و تنها، هرچند از آن ملودی و تم و مُد توشهای محو برمیدارد، آرام نجوایش میکند. این اتفاقی است که در قطعهی اول رخ میدهد: «تصنیف باده و نوا». دو تصنیف تاریخی از اواخر دورهی قاجار مستقیماً در متن قطعه آمدهاند؛ در کُلاژی که گاه آهنگساز در آن سکوتی طولانی میکند و تنها به نقلقولی بسنده (و بدینترتیب با سکوتش هم فعالانه حضور دارد)، و گاه با تصنیفها همراه میشود.
در میانهی این دو پرانتز، قطعاتی دیگر هم چشم را میگیرند؛ از جمله «باغ پروتیوا» و بازیگوشیهای ریتمیکش، یا تغییر شکل ملودی آشنای «نوایی» در قطعهای به همین نام، با ثابت نگاهداشتنِ چند تُنِ محوری و بسط آنها در الگوهای ریتمیک و متریک مختلف.
در قطعهی واپسین، «از میان گلها»، همچون قطعهی اوّل، آمبیانس شهر مستقیماً با موسیقی همراه میشود.
اینجا آهنگساز موازی با نوفهی خیابانهای کودکیاش پیش میرود و برای آن خاطره میسراید. آنچه در این قطعه، و شاید خیل قطعات دیگر موسیقی معاصر در ایران بر تاریخ و خاطره دلالت میکنند معمولاً اشاراتیاند به بعضی از فواصل و موتیفهای القاگر موسیقی ایرانی: در اینجا دوم افزوده و ــ در اواخر قطعه ــ سوم کوچک نزولی (در دشتی). سوال این است: اینجا آمبیانس شهری چه تأثیری بر موسیقیای که پیانو مینوازد گذاشته است و اگر یکی از این دو حذف شوند چهچیزِ این «گفتوگو» ناقص میماند؟
برای خرید و دانلود آلبوم پروتیوا به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.