نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

دسته بندی: موسیقی فیلم


delbari2

در و تخته

نویسنده: سعید یعقوبیان

انتشار جداگانه‌ی موسیقی متن یک فیلم چه زمانی می‌تواند موجه باشد؟ آیا موسیقی در این حالت راه‌اش را به تمامی از فیلم جدا می‌کند؟ وقتی موسیقی دیگر به فیلم ضمیمه نیست نقد و نظر باید ناظر و قائم به خود موسیقی باشد یا هنوز نقشِ آن در فیلم نیز باید در نظر گرفته شود؟ اگرچه مثال‌های نقض می‌توان یافت اما مرور و یادآوریِ نمونه‌هایِ موفق موسیقی متن فیلم‌ها که مستقلاً نیز منتشر شده‌اند نشان می‌دهد که این کامیابی‌ها اغلب زمانی حاصل شده است که فیلم و موسیقی، هر دو، حرفی برای گفتن داشته‌اند.

«...دلبری» چه آن زمان که منضم به فیلم بوده و چه امروز که جداگانه منتشر شده حقیقتاً نمونه‌ی نادر و شگفت‌انگیزی‌ست؛ چرا که دقیقاً در نقطه‌ی مقابلِ آنجایی ا‌ست که باید می‌بود. زمانی که این موسیقیِ به غایت کلیشه‌ای و رخوت‌بار همراه فیلم بوده، نازل بودنِ فیلم را دو چندان کرده و امروز که در مقام یک آلبوم موسیقی، جداگانه منتشر شده با شروعِ هر ترَک و شنیدنِ همان‌ آکوردهای تکراری و دم دستی‌ترین ملودی‌هایی که در باقی ترَک‌ها هم شنیده می‌شوند، این پرسش را به ذهن می‌آورد که هزینه‌های سر هم شدن این آلبوم برای چه کس یا کسانی سود داشته ‌است؟ هدف از جمع شدن این آلبوم که دست ‌کم نصف آن برش‌هایی چهل و چندثانیه‌ای و بی ‌سرانجام از یکی دو تمِ ساده هستند، آن ‌هم چهار سال پس از تولیدِ فیلمی که کمینه توفیقی نداشته چه بوده ‌است؟ موضوع، آنقدر غریب می‌نماید که به نظر می‌رسد در ذهن خودِ صاحبان اثر نیز حتی چنین انتظاری نبوده که قرار است عده‌ای دست به جیب شوند و این آلبوم را بخرند. در این میان اگر چه تنها دلخوشی همین است که برای گروهی نوازنده کاری فراهم شده اما زیانِ اجتماعی چنین تولیداتی بیش از اینهاست که چنین نفعی را پوشش دهد.

باری؛ می‌توان لشگری از نوازندگان (پیانو، انواع فلوت، پیکولو، سنتور، ترومپت، ابوا، یک ارکستر زهی) و دست اندر کاران ضبط و تهیه را به کار گرفت و دست آخر از دشمن فرضی شکست خورد.

برای خرید و دانلود آلبوم موسیقی متن فیلم دلبری به وب‌سایت بیپ‌تونز مراجعه کنید.

امتیاز: 0.6
23 اردیبهشت 1398
reza2

روز سوم به صداها گوش داد

نویسنده: سعید یعقوبیان

فیلم در شکل مرسوم و مألوف‌اش موسیقی متنِ ساخته شده ندارد اما پر از موسیقی‌ست. موسیقی‌های انتخابیِ کارگردان در فیلمی که نوشته و بازی‌اش نیز کرده، اولین توفیق را از بهره‌گیریِ متناسب از محوریتِ شهر اصفهان در فیلمنامه به دست می‌آورد. اصفهان را نه مکرر و در صورت‌هایی کلیشه‌ای، بلکه در ساکسفونِ تنها در شبهای اصفهانِ امروز و در یک آوازخوانیِ سنتیِ دورهمی زیر پل خواجو می‌بینیم.

توفیقِ دیگر و البته کلیدی‌تر، در همسو شدنِ موسیقی‌ها با لایه‌های معناییِ فیلم است. «رضا» جای حرف زدن، نشان می‌دهد: رضای فیلم از حالِ بدش و از آشفتگیِ درون‌اش چیزی نمی‌گوید اما می‌بینیم احوال‌اش به سکته می‌انجامد! در مورد موسیقی نیز فیلم، برای نمونه مرضِ فمنیستیِ «فاطی» که «اصلاً نمی‌داند چه می‌خواهد» را در اداهایی چون دورِ آتش جمع شدنِ شبانه و گوش سپردن به هنگ‌درام و آوردنِ سی‌دی‌های موسیقی از هند و این قبیل اطوار نشان می‌دهد. یا موسیقیِ آلارمِ موبایلِ رضا چند بار در فیلم، دنیایی کودکانه را تصویر می‌کند. یا آنجا که «ویولِتِ» ارمنی گریه می‌کند موسیقیِ اندوه‌بارِ بالابانی که در کافه پخش کرده، احتمالاً غم و ناراحتی‌اش را تشدید کرده و برای انجام سفارشِ مشتری ابتدا موسیقی را قطع می‌کند و بعد دنبال کارش می‌رود.

برخی از انتخاب‌ها نیز به اقتضای لوکیشن صورت گرفته‌اند و اتمسفرِ مورد نظرِ سکانسِ مربوطه را تکمیل می‌کنند: مانند چهارمضراب بیات‌ترکِ حسین علیزاده در بازار اصفهان که گویی از یک رادیو در حالِ پخش است، قطعه‌ی بلوزِ ”The Love Me or Die“ از استون‌کینگ که سراسرِ سکانسِ شبِ بارانی در کافه را پوشش می‎دهد و دیگر موسیقی‌هایی که در کافه پخش می‌شوند. همینطور آوازِ مدح علی بر اساس آوازی از سیدجواد ذبیحی در مسجد، یا موسیقی‌هایی که رضا در تنهایی‌اش گوش می‌دهد مانند «...من شکوه دارم ای خدا، دل زار زارون». دخترِ اسب‌سوار نیز برای سرگرم کردن رضا در بیمارستان، آهنگی ارمنی-فارسی از هاسمیک کاراپتیان را با هدفون برایش پخش می‌کند. تکخوانیِ شهرام ناظریِ جوان بر تیتراژِ پایانی نیز خلوتیِ سراسرِ فیلم را بر هم نزده و خوش نشسته‌است.

در اغلب فیلم‌های گروهِ «هنر و تجربه» نداشتنِ موسیقیِ متن به شکل مرسوم‌اش یک عنصر متمایزکننده است و «رضا» انتخاب‌های به‌اندازه و معنادار را جایگزینِ این حذف کرده‌است.

موسیقی فیلم رضا سعید یعقوبیان علیرضا معتمدی

15 اردیبهشت 1398
metri 6.5

ثانیه‌ای شیش و نیم

نویسنده: سعید یعقوبیان

متن فیلم به واسطه‌ی ریتم بسیار تندش می‌توانست حتی تماماً بدون موسیقی باشد. به نظر می‌رسد کارگردان و آهنگساز هم به این موضوع واقف بوده‌اند و از همین‌ رو صرفاً سه ‌چهار لحظه‌ی کوتاه از کل فیلم گزین شده‌اند تا برای چند ثانیه موسیقی‌ای روی صحنه شنیده شود؛ موسیقی‌ای که می‌توانست نباشد. شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که قصد بر آن بوده تا فیلم حتماً نام یک آهنگساز بر خود داشته باشد، آهنگسازی اسم و رسم دار.

سکانس آغازین و تیتراژِ پایانیِ فیلم است که موسیقیِ نسبتاً طولانی دارند. در باقیِ سکانس‌های گزین شده، برای چند لحظه، جایی چند تک‌نت روی پیانو، در جایی ضربانی سنگین از یک آنسامبل زهی و گاه سمپلی از سازدهنی روی تصاویر نشسته‌اند. با اینحال می‌توان فیلم را بدون هرگونه موسیقی نیز تصور کرد. به نظر می‌رسد در این صورت میزان تأثیرگذاری صحنه‌ها اگر بیشتر از صورتِ فعلی نباشد کمتر نخواهد بود. حتی پایانِ فیلم نیز می‌توانست با سکوت، بیننده را در غورِ عمیق‌تری از سالن سینما خارج کند. با اینحال ذره موسیقی‌های منفعلِ فیلم، دست‌کم اگر چیزی به صحنه‌ها نیافزوده‌اند چیزی از آنها نیز نکاسته‌اند.

اما چند پرسش باقی می‌ماند:

یک اینکه آیا صحنه‌های انگشت‌شمارِ نامزد شده برای سوار کردنِ موسیقی، بهترین انتخاب‌ها بوده‌اند؟ صحنه‌ی نمادینِ آب پاشیدنِ ناصر بر سرِ جماعتِ معتادانِ محبوس -که تا حدودی یادآور سکانسی از فیلم «فهرستِ شیندلر» (اسپیلبرگ، 1993) نیز هست- نمی‌توانست با موسیقی پررنگتر شود؟ اگر در اینجا ریتمِ تند فیلم چنین اجازه‌ای نداده و این تصویر از همان چند نت نیز محروم شده، صحنه‌ای که ناصر در زندان، حیرت‌زده به سیلِ معتادان خیره شده، با اینکه چندان کوتاه و لحظه‌ای نیز نیست چرا برای داشتن موسیقی انتخاب نشده ‌است؟

دیگر اینکه آیا همین برش‌های گذرا، با داشتنِ عناصر مشترکِ موسیقایی -نرم‌افزاری یا سخت‌افزاری- نمی‌توانست ماندگاری بیشتر و تاثیرگذارتری در ذهن بیننده-شنونده داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش‌ها منوط به پاسخ به پرسش‌هایی کلی‌تر است: چقدر به موسیقی برای این فیلم فکر شده و چقدر زمان صرف آن شده است؟

سعید یعقوبیان متری شیش و نیم متری ۶.۵ پیمان یزدانیان سعید روستایی سینما فیلم موسیقی نویز نوید محمدزاده پیمان معادی پریناز ایزدیار فرهاد اصلانی

19 فروردین 1398
Sequense Behesht 1

ملودی‌های همگانی

نویسنده: امیر بهاری

بهزاد عبدی آهنگساز پرکار سینمای ایران در مجموعه‌ی «سکانس بهشت» تعداد قابل توجهی از آثار سینمایی‌اش را منتشر کرده است. مجموعه‌ای که هرچند نشانه‌های سبکی و امضای عبدی را با خود دارد ولی به همان اندازه هم گستره‌ی محدود بافت و ملودی‌سازی این آهنگساز را در سینما نشان می‌دهد.

این مجموعه در برگیرنده‌ی موسیقی متن فیلم‌های متنوعی با رویکردهای متنوع و لحن‌های مختلف است اما بخش عمده موسیقیِ گردآمده در نوع ارکستراسیون و طراحی فضا برای حرکت ملودی اصلی و حتی طراحی جزئیاتی مثل مدولاسیون‌ها مشابه هستند. در این میان معدود قطعاتی مثل قطعه‌ی آغازین که بخشی از موسیقی متن فیلم «متروپل» است، متفاوت به نظر می‌رسد. این کار البته چندان ارتباطی به دنیای آهنگسازی بهزاد عبدی ندارد و خیلی متأثر از موسیقی متن برنارد هرمن برای فیلم «راننده تاکسی» است.

بخش ارکسترال کارها اغلب خوب و شنیدنی طراحی شده‌اند و نشان از تسلط نسبی عبدی بر ارکستراسیون دارد اما اغلب ملودی‌های اصلی به‌رغم اینکه برای سازهای مختلف طراحی شده‌اند، مسیرهای مشابهی‌ را طی می‌کنند. اغلب این موسیقی‌ها همراهی بی‌خطر برای تصویر هستند. بعضا موسیقی‌ها آنقدر محافظه‌کارانه و ملایم طراحی شده‌اند که قابلیت استفاده روی تصاویری با محتواهای مختلف را دارند.

آلبوم به عنوان موسیقی پس زمینه‌ی کار روزانه شنیدنی است و برای کسانی که می‌خواهند حین کتاب خواندن یا کار کردن یک موسیقی ملایم استاندارد بشنوند، قابل استفاده است.

این مجموعه بیش از اینکه نشان دهنده‌ی توانایی‌های عبدی باشد، بازتاب خواست متوسط و محافظه‌کارانه‌ی سینمای ایران از موسیقی متن است. ارکسترهایی که خوب صدا می‌دهند سولیست‌هایی که کارشان را به درستی انجام داده‌اند اما ماحصل نغمه‌هایی نه چندان برانگیزاننده که در فیلم‌هایی با ژانرهای مختلف استفاده شده‌اند. فیلم جنایی «متروپل»، درام تلخ تاریخی «خانه‌ی پدری»، فیلم ساده و اجتماعی «دهلیز»، فیلم به اصطلاح معمایی «برف روی شیروانی داغ» و ... بعید است بتوان حال و هوای واحدی برای این فیلم‌ها توصیف کرد تا بشود از الگوهای مشخصی برای موسیقی در آنها استفاده کرد.

موسیقی فیلم سکانس بهشت بهزاد عبدی امیر بهاری نشر و پخش جوان متروپل سینما سینمایی دهلیز خانه پدری درام برف روی شیروانی داغ موسیقی متن

برای خرید و دانلود آلبوم سکانس بهشت به وب‌سایت بیپ‌تونز مراجعه کنید.

امتیاز: 1.4
24 مهر 1397
Simorgh Film Music Selection 1

روزگار نوازندگان حرفه‌ای

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

روزگاری را در نظر آورید که آهنگسازی برآمده از سنت کلاسیک غربی قطعه‌ای برای ترکیبی از سازهای ایرانی و غیرایرانی می‌نوشته و بهترین نوازندگان و بهترین گروه موسیقی کلاسیک ایرانی وقت به دلیل مناسبات نهادی‌ای که در دل آن می‌زیستند، بی‌دلزدگی و استنکاف (یا احساس عداوتی برآمده از عدم صلاحیت آهنگساز) از غریبگی‌اش آن را اجرا می‌کردند. این یک فرض رویایی نیست بلکه حقیقت اجرای باله‌ی سیمرغ لوریس چکناوریان است (و همچنین یکی دو اثر دیگر از جمله عیاران احمد پژمان) که گروه سازهای ملی به سرپرستی فرامرز پایور آن را به شایستگی نواخته‌اند. و این نکته‌ای بس مهم در مناسبات نهادی و اجتماعی موسیقایی است (و فقدان بزرگ امروزین) حتا اگر در انتشار کامل سیمرغ (نسبت به تنها بخش «سوگ‌»اش که سال‌ها پیش در آلبوم «گوش» شماره‌ی 4 منتشر شده بود) سال اجرا به اشتباه 53 (درست 1354 است) نوشته و نام گروه و نوازندگان برجسته‌اش (فرامرز پایور، حسن ناهید، هوشنگ ظریف، رحمت‌الله بدیعی، حسن منوچهری، محمد دلنوازی و محمد اسماعیلی) را به کلی فراموش کرده باشند.

سیمرغ جنبه‌هایی آشنایی‌زدا، خیال‌انگیز و زیبا از رنگ‌آمیزی گروه ایرانی را به نمایش می‌گذارد. بافت‌اش در لحظات اول تنها چند نغمه‌ی پراکنده‌ی بی‌هدف می‌نماید، اما اگر خوب بشنویم متوجه طر ح پنهان در حال گسترشی در این نقطه‌گذاری موسیقایی می‌شویم که هر لحظه زیبایی مینیمال خود را در نغمه‌های تک اما مرتبط به نمایش می‌گذارد. بااین‌حال بخشی از سرگردانی اثر هرگز برطرف نمی‌شود زیرا این یک اثر موسیقایی محض نیست بلکه همراه رقص بوده است. یعنی بخشی (و به گمانم بخش اصلی) از زیبایی اثر در هم‌افزایی میان کنش رقصندگان و موسیقی تکمیل می‌شود. افسوس که ما امروز از درک لذت کامل این اثر محرومیم و تنها باید مانند یک سوییت سازی آن را دریابیم. این درست است که در جاهایی که امکان اجرای باله‌ها هست نیز گاهی سوییت‌هایی از آنها اجرا یا ضبط می‌شود اما آنجا مساله‌ی انتخاب است و هر دو میسر.

بااین‌همه علاوه بر زیبایی موسیقایی سیمرغ در همین شکل موسیقایی محض‌اش هم خودبسنده است و به ما نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با همان ترکیب‌های کاملا آشنا فضای صوتی غریب و وهم‌انگیزی آفرید.

سیمرغ منتخب موسیقی فیلم باله گروه نوازی سازهای ایرانی آروین صداقت کیش کلاسیکال لوریس چکناوریان رادنواندیش

برای خرید و دانلود آلبوم سیمرغ منتخب موسیقی فیلم به وب‌سایت بیپ‌تونز مراجعه کنید.

امتیاز: 3.4
26 شهریور 1397
Ta Abad Abri 1

سوگنامه‌ی شهر بارانی به روایت یک ویولن تنها

نویسنده: امیر بهاری

آلبوم «تا ابد ابری» به‌رغم اینکه آینه‌ی تمام نمای یکی از مهمترین و پرکارترین نوازندگان موسیقی امروز ایران است- نوازنده‌ی توانمندی که در طی سال زمان زیادی از تولیدات موسیقی ایران با نغمه‌های ساز او شکل می‌گیرد-  اما بخش عمده‌ی آلبوم قطعات ساده‌ی رمانتیکی هستند که نتوانسته‌اند توانایی واقعی جعفری‌پویان را به چالش بکشند.

بخش عمده‌ی «تا ابد ابری» موسیقی متن است (فیلم، تله فیلم، سریال و کتاب صوتی) که مشتی نمونه‌ی خروار از وضعیت موسیقی فیلم در ایران هم محسوب می‌شود. جدای از قطعه‌ی پایانی آلبوم که بازنوازی تم اصلی موسیقی فیلم «شکار» اثر بابک بیات است مابقی آلبوم به جز لحظاتی اندک چندان ماحصل قابل اتکایی ندارد. ملودی‌های اصلی را ویولن اجرا می‌کند ویولنی که نشان از حضور یک نوازنده‌ی توانمند با آکسان گذاری‌های آشنا و امضای شخصی دارد. اما همین ویولن با نواختن ملودی‌های قابل پیش بینی باعث شده تا آلبوم به‌رغم این تعداد آهنگساز و ضبط و پالایش در استودیوهای مختلف، تا حدودی مونوتون صدا بدهد. اغلب قطعات بافت ساده‌ای دارند که در بهترین حالت ممکن می‌توان دلیلش را محافظه‌‌کاری آهنگسازانش دانست. در سینمای ایران بودجه متعادل و معقولی به موسیقی اختصاص نمی‌یابد. این هم نکته بسیار مهمی است که تاثیرش را نمی‌توان در ماحصل چنین آثاری از نظر دور داشت.

علی جعفری پویان در این آلبوم و هم‌چنین آلبوم قبلی‌اش «رد انگشتان من» با تلاشی چشمگیر دست به انتشار تعداد قابل توجهی از قطعات آهنگسازان سینمای ایران زده است که بدون همت او شاید هیچ وقت منتشر نمی‌شدند. به جز تعداد اندکی از قطعات این دو مجموعه مثل سه قطعه از موسیقی متن فیلم «بادیگارد» بخش عمده‌ی این آثار خارج از این مجموعه‌ها چندان شانسی برای انتشار نداشتند.

جعفری پویان یکی از بهترین نوازندگان امروز موسیقی ایران است. در این مورد کمتر کسی از اهالی موسیقی تردید دارد و انگار این قطعات منهای مواردی اندک مثل  قطعه «شکار» ، قطعه «اشک‌های روان» یا با کمی اغماض قطعه‌ «سبز، قرمز، آبی»-که اگر به جای استفاده از صدای آماده، نوازنده، درامزش را نواخته بود، احتمالا شنیدنی‌تر بود- به جز ویولن چیز دیگری ندارند، ویولنی که تنها مانده است.

برای خرید و دانلود آلبوم تا ابد ابری به وب‌سایت بیپ‌تونز مراجعه کنید.

امتیاز: 2.2
26 تیر 1397
bomb yek asheghaneh

والس با صدام یزیدِ کافر

نویسنده: امیر بهاری

فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» عاشقانه‌ای در بستر جنگ است. یک وجه ماجرا چالش ذکایی و همسرش است. وجه دیگر، ماجرای عاشقانه‌ی آن کودک دبستانی است و این حکایت‌ها همه زیر سایه‌ی سنگین موشک‌باران سال 1366 تهران روایت می‌شوند؛ یعنی وجه سوم بستر تاریخی‌ـ‌جغرافیایی فیلم است. آنچه تاریخ سینما به ما آموخته است حکایت از این دارد که در ساخت موسیقی این نوع فیلم‌ها مدنظرداشتنِ سه وجه روایت، کاری جذاب‌تر و حتی صحیح‌تر است. رویکردی که مدنظر آهنگ‌ساز فیلم «بمب» نبوده است.

تیتراژ آغازین فیلم «بمب» یک سکانس-پلان طولانی است. این صحنه را قطعه‌ای موسیقیِ رمانتیک با سبک آشنای کاریندرو، همراهی می‌کند. در خیابان‌های تهران دهه‌ی 1360 که آبستن حوادث بی‌شماری است، یک ناظم بدعُنُق درحال بازگشت به خانه است. از همان ابتدای فیلم این پرسش پیش می‌آید که این موسیقی رُمانس چه ارتباطی با این تصاویر دارد؟ فیلم یک «عاشقانه» است، اما این عاشقانه در بند حاشیه‌هایی است که جنگ برایش به ارمغان آورده است. وقتی تصاویر یک شهر جنگ‌زده برای تیتراژ انتخاب می‌شود، این تلقی برای مخاطب پیش می‎آید که بسترِ روایت، اهمیت زیادی دارد.

نوشتن یک موسیقی رمانتیک و گوش‌نواز روی صحنه‌ای که آدم‌های هراسان به سمت زیرزمین می‌دوند، واقعاً سنخیتی با محتوای فیلم ندارد/ حداقل با این فیلم ندارند. با درنظر‌داشتن این‌که زاویه‌‌ی روایت بینِ ذکایی (پیمان معادی) و کودکِ عاشق، در رفت‌وآمد است، می‌توان نتیجه گرفت که راوی، سوم شخص است. اما حتی اگر تسامح به خرج دهیم و بپذیریم راویِ فیلم، ذکایی، عاشق‌پیشه‌ی سنتی و زمختی است چرا در صحنه‌ی حمله‌ی هوایی و هجوم آدم‌ها به زیرزمین باید یک موسیقیِ رمانتیک و شاعرانه بشنویم؟ صحنه‌ای که ذکایی هم در آن حضور ندارد. این موسیقی و حتی افکتِ اسلوموشن چه ارتباطی به تِمِ فیلم و نظرگاه روایت دارد؟

این روند متناقض تا انتهای فیلم ادامه دارد. شاید این‌که کاریندرو برای فیلم‌های بعضاً تلخِ آنجلوپولوس۲ این چنین موسیقی ساخته است، باعث شده تولیدکنندگان این فیلم نیز این جنس موسیقی را بخواهند. اما نکته‌ی مهمی در همکاری این دو هنرمند وجود دارد: موسیقی آن فیلم‌ها بیشتر وام‌دار نگاه فرمال آن ‌فیلم‌هاست، پلان‌های طولانی و قصه‌هایی که آرام روایت می‌شوند، شبیه یک مثنوی مواج، اغلب زیبا و طولانی. حتا وقتی «عاشقی و دلدادگی» تم روایت نیستند، به واسطه‌ی شیوه‌ی کارگردانی خاص آنجلوپولوس، نُت‌های کشیده و به‌هم‌پیوسته‌ی ملودی‌های کاریندرو روی آن فیلم‌ها به خوبی می‌نشیند. دیدگاه معادی در کارگردانی بسیاری متفاوت است، ولی موسیقی کاریندرو در اینجا متفاوت نیست و ارکستراسیون و هارمونیِ موسیقیِ این فیلم همان چیزی است که ما همیشه در فیلم‌های تئو آنجلوپولوس از اِلِنی کاریندرو شنیده‌ایم.

عجیب نیست آهنگسازی با آن جایگاه و آن توانایی به این نکته توجه نکند که ساخت موسیقی برای این فیلم با مثلاً ساخت موسیقی برای فیلم «دشت گریان» می‎تواند متفاوت باشد؟


۱ـ اِلِنی کاریندرو(Eleni Karaindrou) آهنگساز معاصر یونانی است که به خاطر موسیقی فیلم‌هایش مشهور است. او که برای عمده‌ی فیلم‌های تئوآنجلوپولوس -کارگردان یونانی- موسیقی ساخته است، برای اولین‌بار با یک فیلم‌ساز ایرانی همکاری کرده و برای یک فیلم سینمایی ایرانی موسیقی ساخته است.
۲ـ تئودوروس آگلوپولوس (۱۹۳۵-۲۰۱۲) معروف به آنجلوپولوس، نویسنده و کارگردان فقید سینمای یونان است. از فیلم‌های او می‌توان «گام معلق لک‌لک»، «نگاه خیره‌ی اولیس» و «ابدیت و یک‌روز» را نام برد. آنجلوپولوس در سال ۱۳۸۳ به ایران سفر کرد و برای فیلم «دشت گریان» از بیست‌وسومین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر جایزه‌ی ویژه‌ی هیئت داوران بخش سینمای معناگرا را دریافت کرد.

30 بهمن 1396
بالا