دو شب کنسرت، شش سنتورنواز، 120 دقیقه موسیقی، از مجموعه کنسرتهای «چند شب» که شبی پس از شصت و سومین زادروز پرویز مشکاتیان در تالار رودکی اجرا شد، بیشتر از هر وقت دیگری مسالهی جریان اصلی را به رخ میکشید و به یاد میآورد که امروزه عیار آفرینش برای سنتور غالبا به نسبت سنتورنوازها با نوعی جریان اصلی برمیگردد.
و این جریان اصلی چیست؟ مشکاتیان، اردوان کامکار و تا حدودی هم پایور. مهیار طریحی و سیاوش کامکار، (فارغ از آمادگی کمشان در این اجرا) شاگرد و پیرو اردوان کامکارند و در این ضلع جریان. پویا سرایی و پویان عطایی باوجود برآمدن از مکتب پایور و از کلاس کامکارها بیشتر در ضلع دیگر یعنی مشکاتیان ایستاده بودند. کاوه شفیعی خارج از جریان اصلی و در یک سبک نوازندگی همیشه جزیرهگون (ورزنده) قرار میگرفت و علی بهرامیفرد، تنها درخشش واقعیِ این «چندشب»، درست در ضلعی که دیگران نیز باید دیر یا زود به جستجوی آن برخیزند؛ سنتز خودش.
اگر به چشمانداز سنتورنوازی و سرجمع کار سنتورنوازان امروزی بنگریم میبینیم که مسئله فعلاً مسئلهای ترکیبگرانه است. در نسل جدید هنوز صداداری شخصی (خواه منفرد خواه همهگیر) کمتر میشنویم و همچنین انشای موسیقایی متمایز. اگر بارقهای هست حاصل گزینش خاص و همنشین کردن عناصری از سبکهای مستقر است. گیر و گرفت اینجا هم مثل بسیاری جاهای دیگر در موسیقی امروزیمان به آفرینش، به آهنگسازی برمیگردد.
از این منظر، تنها اجرای پویا سرایی نشان کمرنگ گزینش شخصی داشت (گرچه قدری بیرمق نسبت به بهترین شرایطش) و با فاصلهی کیفی بسیار نسبت به بقیه علی بهرامیفرد. بهرامیفرد با آن نیم ساعت سهگاه، بلوغ موسیقاییاش را به نمایش گذاشت و نشان داد که به سنتز شخصی، منسجم و استواری از عناصر سنتورنوازی موجود رسیده است. صدادهی، بهرهگیری خلاق از سرعت، دقت و استقلال مضراب و بازهی دینامیکی متناسب با هدف، انتخابهای او از میان عناصر موجود سنتورنوازی بود که به انضمام توانایی شایان توجه آهنگسازیاش (بسط تمهای آشنا در فرمهای مضرابی متنوع، توان سازماندهی فرمی قطعه و خوشسلیقگیاش در خلق لحظات موسیقایی) تأکیدی قوی بر این بود که هنر ترکیب راهی از دل جریان اصلی گشوده و یک نوازنده-آهنگساز ششدانگ به جامعهی موسیقی معرفی کرده است.
