برای مخاطبان کنسرتهای موسیقی کلاسیک، گُتلیب والیش دیگر نامی شناختهشده است. تنها شنیدن نامش، بیهیچ وصف افزودهای به موسیقیدوستان نوید شنیدن یک رویداد موسیقایی باکیفیت میدهد. حال اگر این دانستههای اولیه با فهرست آهنگسازان اجرای شنبه ۷ دی (بتهوون، هایدن و شوبرت) ترکیب شود هم جذابیتهای رسیتال معین و هم نقاط نیازمند توجه پیشاپیش برجسته میشود. چنین پیشزمینههایی انتظارهای ما را میسازد.
والیش را قبلاً بهعنوان یک شوبرتنواز ماهر میشناختیم. همچنین اجراهایش از آثار هایدن نیز به اندازهی کافی تأملبرانگیز بوده است. پس در ترکیبی مشابهِ رسیتالهای سالهای گذشتهی او در ایران (فانتزیها و سوناتهای کلاسیک و رمانتیک بهعنوان ستون فقرات) واریاسیون در فا مینور (Hob XVII/6) هایدن و سونات در لا ماژور (D. 959) شوبرت تکیهگاه آشنایی برنامه بود و فانتزی در سی ماژور (اپوس ۷۷) و سونات شمارهی ۸ در دو مینور [پاتتیک] (اپوس ۱۳) بتهوون نیز قلمرو تجربهی نو و به همین دلیل جایگاه توجه. اما باوجود تفسیر روانِ قابلانتظار او از اثر هایدن، در باقی قطعات تمایزگذاری میان حالتهای بیانی از طریق توانایی بهکارگیری طیف بزرگی از طنینهای متفاوت و مهار بر ظرافتهای دینامیکی (ویژگیهای شناختهشدهاش) مانند گذشته نبود. نهتنها این ویژگیهای مثبت در این اجرا اندکی کمرنگ شده بود بلکه نوعی کمدقتی کمسابقه نیز گاهبهگاه سرک میکشید و شنونده را از لذت نهایی دور میکرد.
این امر که به شکل سایهای مبهم گاه در پاساژهای پایینروندهی فانتزی بتهوون خودنمایی میکرد پس از اندکی توقف در قطعهی هایدن دوباره در پاتتیک با روشنی بیشتری بازگشت. نخست در میزانهای آغازین اولین بازگشتِ Allegro molto بعد از Tempo Iی تمِ گراوه و سپس در ادامه روی پاساژهای مشابه و درنهایت حتا تا میزانهای پایانی روندو. بااینکه دقت وسواسآمیز جزء ویژگیهای والیش نبوده اما بههرحال کم شدن دقتش را میشد آنگاه بیشتر لمس کرد که برخلاف انتظار در سونات شوبرت (مثلاً م144-148 آلگرو) نیز تکرار شد و کموبیش سایهاش ماند تا دو قطعهی بیزِ لحظههای موسیقایی (D. 780) شماره IV شوبرت و پرلود (شمارهی ۷) از ۱۰ قطعهی پروکُفیف (اپوس ۱۲). آنهم درست در شبی که انتشار ضبط کنسرت سال ۹۶ امکان سنجش را برای مخاطبان بیش از هر گاه دیگر فراهم کرده بود.
