«از نجوای سنت تا غوغای پاپ؛ کندوکاوی در موسیقی معاصر ایران» را که باز میکنیم، حتا اگر با نوشتههای پس از انقلاب محمود خوشنام آشنا نباشیم پیش از هر چیز نوعی اتمسفر غالب میشود. کتاب را پر میبینیم از یاس جهانی فروپاشیده و از دست رفته و بدبینی شدید نسبت به جهانی که جانشینش شد، پر میبینیم از نگاه حسرتآلود به آن جهان به عنوان اوج آرمانی فرهنگ و هنر در ایران معاصر. اگر از این حالوهوای کلی بگذریم با مجموعهی بزرگی از نوشتههای یکی از منتقدان و نویسندگان پیشکسوت موسیقی روبهرو میشویم که از جاهای مختلف گردآوری شده و یکجا در اختیار خوانندهی امروزی قرار گرفته و این خود کار ارزشمندی است.
نوشتههایی که در 9 فصل گرد هم آمده در قالبها، زمانها و به مناسبتهای مختلف و همچنین برای رسانههای گوناگونی نوشته شده (مانند بخش «طنین روستا» که برنامهی رادیویی بوده)، از همین رو دور هم جمع شدنشان القای قدری بی سروسامانی در منطق نوشتار و ویراستاری در متن میکند. از طرف دیگر هنگامی که محتوا را دقیقتر بخوانیم با کمبود ظریفکاریها، بیدقتیها و اشتباهاتی در اطلاعات اولیه مواجه میشویم که نه میتوان به دسترسی نداشتن مؤلف به منابع نسبتشان داد و نه نظر خاص او به حسابشان آورد (مانند «گوشهنشین» خواندن محمد اسماعیلی در دوران پس از انقلاب (166)، یا بداههپرداز خواندن فرامرز پایور (149)، یا نقل قولهای پرشمار درون متن که اغلب مرجعشان مشخص نیست).
بااینحال همهی این ایرادها نباید اهمیت اصلی چنین کتابی را بپوشاند. این اهمیت در نگاه خوشنام نهفته است. نگاه او به سبب سابقهی حرفهای (شکاف نسلی) و دور بودن اجباری از محیط موضوع مورد مطالعهاش در بین نویسندگان امروزی موسیقی، فارغ از درستی، نگاهی متفاوت است. نگاه خاص خوشنام را جدا از لحن روان و رواییاش میتوان در دستهبندیای دید که عملاً با فصلبندی کتابش از کل میدان موسیقی در ایران به دست داده. برای دیدن تفاوت کافی است به این بیاندیشیم که کدام منتقد یا نویسندهی موسیقی در ایران امروز ممکن است حمیرا و هایده را با علینقی وزیری، روح الله خالقی، ابوالحسن صبا و فرامرز پایور ذیل «موسیقی نوآورانهی سنتی» (ولو در بخش خوانندگان) دستهبندی کند.
