این بار، وقت اولین شب اجرای اپرای پردیس و پریسای لوریس چکناوریان، داوری یا تحلیلگری محقتر از هر منتقد و بهتر از او میتواند ناشنیدنیها را بازگو کند. کدام داور؟ شاید کمی غیرعادی به نظر برسد اما «در و دیوار». در و دیوار تالار وحدت یا همان تالار رودکی سابق اگر میتوانست هنگام اجرای بخشهای مختلف اثر و تحت تأثیر کیفیت آن به زبان آید و قصهی چهل پنجاه سالهی اپرا را که خود شاهد لحظهلحظهی روی دادنش بوده روایت کند آنگاه ناگفتههای بسیاری میشنیدیم. اگر چنین میشد که ای کاش میشد، حرفی و حدیثی دربارهی خود اثر به گوش نمیرسید. حتا کلامی دراینباره به میان نمیآمد که پردیس و پریسا در مقایسه با دیگر آثار اپرایی آهنگسازش از لحاظ مهارت آهنگسازی و ادبیت و غنای اپرانامه (لیبرتو) یک اپرای متوسط است که با استفاده از ملودیهای نزدیک به موسیقی مردمپسندِ وقت قصد دلربایی از مخاطبان بیشتری داشته. درعوض آنچه میشنیدیم سرگذشت غمانگیز یک شکل خاص موسیقی بود و افت وحشتناکی که استانداردهای اجرایی ما (حتا برای اجرای یک اپرای نه چندان دشوار مثل این) در این چهل ساله کرده است. صدای اغلب ناهمساز ارکستر، لغزشهای گاه و بیگاه تکخوانان (به ویژه در دوئتها و تریوها)، بیرمقیشان در اجرای آریاها، آشفتگیهای همسرایان، کارگردانی، صحنهآرایی، حرکت/رقص (این یکی زیر بار محدودیتها و ممنوعیتها) همه و همه دیوارهای داور را وامیدارد به ما گوشزد کنند هم مهارتمان را برای اجرای اپرا از دست دادهایم هم آداب شنیدنش را فراموش کردهایم. این را روح تالاری که از ابتدا برای اپرا ساخته شده بیش از هر کس و هر چیزی میداند.
به این ترتیب پردیس و پریسای لوریس چکناوریان اجرا میشود و سروصدایی به راه میاندازد و میگذرد. اما یک سؤال را هم همراه خود پیش میکشد و برای ما باقی میگذارد: یک اپرای چهل و چند ساله که با وقفهای طولانی دوباره به صحنه بازگشته است علاوه بر خودش و داستانش چه دارد که به ما شنوندگان امروزی بگوید؟ اجرای چنین اثری بیش از هر اثر دیگری که آهنگسازش یا دیگری بسازد یا مجدد اجرا کند دربارهی چهل سالگی است، دربارهی چهل سالگی غیاب اپرا.
