شاید اشکال عمدهی منتقدان «ایران من» و آثار مشابه آن، نقد این پدیدههای فرهنگی از دریچهای نادرست باشد. این منتقدان، عموماً با ریشخندی وابستگی این آثار به «موسیقی کلاسیک ایرانی» را به سخره میگیرند و آنها را «غیر ایرانی»، «پاپیولار»، و غیروابسته به نظام موسیقی دستگاهی میدانند. به زعم من اما، ماجرا از بعضی جنبهها وارونه است. این دست آثار را نباید با معیار «وفاداری به نظم کلاسیک» یا «وفاداری به موسیقی دستگاهی» نقد کرد؛ و اتفاقاً باید داعیهی آشکار و نهان این آثار –که گویی هر دو طرف دعوا آن را تلویحاً پذیرفتهاند- را به سنجش گذاشت: آیا آلبومهای قطاری برادران پورناظری واقعاً آنچنان که به نظر میرسد «ساختارشکن»، «نوگرایانه»، «بیتوجه به سنت»، یا «رادیکال» هستند؟
مسألهی آهنگسازان این آثار تحول یا تغییر موسیقی کلاسیک ایرانی یا انواع دیگر موسیقی نیست؛ و این را میشود به وضوح در گفتههای آنان دید. از یکسو، برخلاف آثار رادیکال و سنتشکن پیشین، در آنها نشانی از ابداع یا بازکشف مدها یا فرمهای جدید، مدولاسیونهای جسورانه و غریب، اندیشیدن به راههایی جدید برای خلق آثار چندصدایی، بازاندیشی ریتمیک موسیقی دستگاهی، یا حتی تلاش برای حل کردن مُدهای بیگانه در اشلهای صوتی موسیقی دستگاهی۱، به چشم نمیخورد. از سوی دیگر، فارغ این دغدغههای غایب، ریزهکاریها و پیچیدگیهای رایج امر کلاسیک، یعنی موسیقی دستگاهی و ردیفی، نیز در این آثار حذف شدهاند و به موجودیتی زودهضمتر تقلیل یافتهاند. بدینترتیب، این آثار نه دغدغهای برای ایجاد تغییرهای بنیادین موسیقایی دارند، و نه غمزهها و پیچیدگیهای امر کلاسیک را. وقتی این آثار نه رادیکال باشند و نه وفادار به آداب مکتبی نظم کلاسیک، آنچه بر جای میماند نسخهای ساده شده و پاپیولار (مردمپسند) از امر کلاسیک است. این موسیقی شاید نمونهای از «موسیقی کلاسیک ایرانی» نباشد، اما به هیچ روی پلهای وابستگی خود به موسیقی دستگاهی را خراب نمیکند.
بدینترتیب، «ایران من» ضدّ سنت نیست، بلکه آن را به موجودیتی سادهفهم تقلیل داده است. ایران من شاید اثری ردیفی یا کلاسیک نباشد، اما یک اثر بنیانفکنانه هم نیست که بخواهیم با استدلال «ایرانی نبودن»، آهنگسازانش را تخطئه کنیم. اتفاقاً ایران من و آثار مشابه سالهای اخیر این گروه یک ویژگی مشترک با آثار سنتگرایانه دارند: هر دو گروه بسیار محافظهکار هستند.
«ایران من» یا «پروژهی سی»، این حاصل تلاش «ژنهای خوب» موسیقی را نباید به تنهایی خواند. ایران من را باید در منظومهای گسترده قرائت کرد؛ کنار پدیدههایی چون تئاتر «بینوایان»، «گروه پالت»، و حراجهای آنچنانی «تهران». آثاری که انرژی علاقهمندان به هنر را کانالیزه و خنثی میکنند، علیرغم پوستهی پرزرقوبرقشان تقریباً از هرگونه دغدغهی بنیادین هنری-اجتماعی خالیاند۲، و در عینحال احساسی کاذب از مواجهه با یک پدیدهی به راستی هنرمندانه را به مخاطباننشان القا میکنند. این محصولات تازهنفس ایرانی «صنعت فرهنگ»، خود را به هیئتی فریبندهتر از پیش آراستهاند.
۱- از این نظر، حتی آثار محسن نامجو، دغدغهمندانه و «هنرمندانه»تر هستند.
2- و درست به همین دلیل است که نباید به سادگی ابراز انزجار سهراب پورناظری از گرایشهای اجتماعی-سیاسی بعضی از اعضای «چاووش» را تنها مربوط به اختلافات گروهی میان موسیقیدانان دانست.
سهراب پورناظری همایون شجریان ایران من موسیقی کلاسیک ایرانی کامیار صلواتی مرور آلبوم موسیقی مردم پسند بارانا پروژه سی بی نوایان گروه پالت
برای خرید و دانلود آلبوم ایران من به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.