نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

تگ: تالار رودکی


gotlib

نه همچون همیشه

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

برای مخاطبان کنسرت‌های موسیقی کلاسیک، گُتلیب والیش دیگر نامی شناخته‌شده است. تنها شنیدن نامش، بی‌هیچ وصف افزوده‌ای به موسیقی‌دوستان نوید شنیدن یک رویداد موسیقایی باکیفیت می‌دهد. حال اگر این دانسته‌های اولیه با فهرست آهنگسازان اجرای شنبه ۷ دی (بتهوون، هایدن و شوبرت) ترکیب شود هم جذابیت‌های رسیتال معین و هم نقاط نیازمند توجه پیشاپیش برجسته می‌شود. چنین پیش‌زمینه‌هایی انتظارهای ما را می‌سازد.

والیش را قبلاً به‌عنوان یک شوبرت‌نواز ماهر می‌شناختیم. همچنین اجراهایش از آثار هایدن نیز به اندازه‌ی کافی تأمل‌برانگیز بوده است. پس در ترکیبی مشابهِ رسیتال‌های سال‌های گذشته‌ی او در ایران (فانتزی‌ها و سونات‌های کلاسیک و رمانتیک به‌عنوان ستون فقرات) واریاسیون در فا مینور (Hob XVII/6) هایدن و سونات در لا ماژور (D. 959) شوبرت تکیه‌گاه آشنایی برنامه بود و فانتزی در سی ماژور (اپوس ۷۷) و سونات شماره‌ی ۸ در دو مینور [پاتتیک] (اپوس ۱۳) بتهوون نیز قلمرو تجربه‌ی نو و به همین دلیل جایگاه توجه. اما باوجود تفسیر روانِ قابل‌انتظار او از اثر هایدن، در باقی قطعات تمایزگذاری میان حالت‌های بیانی از طریق توانایی به‌کارگیری طیف بزرگی از طنین‌های متفاوت و مهار بر ظرافت‌های دینامیکی (ویژگی‌های شناخته‌شده‌‌اش) مانند گذشته نبود. نه‌تنها این ویژگی‌های مثبت در این اجرا اندکی کم‌رنگ شده بود بلکه نوعی کم‌دقتی کم‌سابقه نیز گاه‌به‌گاه سرک می‌کشید و شنونده را از لذت نهایی دور می‌کرد.

این امر که به شکل سایه‌ای مبهم گاه در پاساژهای پایین‌رونده‌ی فانتزی بتهوون خودنمایی می‌کرد پس از اندکی توقف در قطعه‌ی هایدن دوباره در پاتتیک با روشنی بیشتری بازگشت. نخست در میزان‌های آغازین اولین بازگشتِ Allegro molto بعد از Tempo Iی تمِ گراوه و سپس در ادامه روی پاساژهای مشابه و درنهایت حتا تا میزان‌های پایانی روندو.  بااین‌که دقت وسواس‌آمیز جزء ویژگی‌های والیش نبوده اما به‌هرحال کم شدن دقتش را می‌شد آنگاه بیشتر لمس کرد که برخلاف انتظار در سونات شوبرت (مثلاً م144-148 آلگرو) نیز تکرار شد و کم‌وبیش سایه‌اش ماند تا دو قطعه‌ی بیزِ لحظه‌های موسیقایی (D. 780) شماره IV  شوبرت و پرلود (شماره‌ی ۷) از ۱۰ قطعه‌ی پروکُفیف (اپوس ۱۲). آن‌هم درست در شبی که انتشار ضبط کنسرت سال ۹۶ امکان سنجش را برای مخاطبان بیش‌ از هر گاه دیگر فراهم کرده بود.

14 دی 1398
bach recital

اجرای پر فراز و نشیب

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

هنگامی که زمان اجرا و بهای بلیت کنسرتی به ترتیب اعداد عجیب ۲۰:۱۴ و ۱۱۴ هزار تومان اعلام می‌شود و ذهن مخاطب را به سوی نسبت‌های طلایی می‌کشاند، دو راه بیشتر نمی‌ماند: (یک) فکر کنیم این یک بیانیه‌ی نمایشی برای روشنفکرانه و متفکرانه جلوه دادن اجرایی است که نمی‌تواند بر پای موسیقی‌اش استوار بایستد و (دو) حقیقتا با نوازنده‌ای روبه‌رو شده‌ایم که به موسیقی این‌گونه می‌اندیشد و جانش در هوای متجلی کردن نسبت‌های نهفته در آثار می‌گدازد. و چه چیز تعیین می‌کند کدام راه برای نگریستن به نکات ظریف حاشیه‌ی اجرا درست است؟ خود موسیقی.

فرزان فدوی، نوازنده‌ای که نامش کم‌تر از آنچه توانایی‌هایش ایجاب می‌کند شنیده شده است در این اجرا بر رپرتواری از باخ متمرکز بود (چنان ‌که می‌شنویم مدتی است چنین است): واریاسیون‌های گلدبرگ BWV 988 و بخشی از هنر فوگ BWV 1080. اجرا از همان لحظه‌ی نخستِ آریا مُهر تفسیر شخصی فدوی را بر خود داشت و این به ‌ویژه هنگامی که در ابتدای میزان ۱۱ آرپژِ آشنا آکوردی شد کاملاً تثبیت شد گرچه از همان ابتدا نیز در ابعاد دینامیک و تأکیدهای آگوژیک (و کم‌تر رنگ صوت) به‌ خوبی مشهود بود. حتا در ادامه‌ی راه هنگام حذف تکرارها، یا در آغاز واریاسیون ۱، که رنگ صوت پیانو هارپسیکوردگون به آنچه از ضبط وینیل ۱۹۸۲ گِلِن گولد شنیده‌ایم نزدیک شد و نگرانی از دست رفتن مهر شخصی را پدید آورد خیلی سریع عناصر یادشده بر جریان موسیقی چیره شدند و اجرا را همچنان از آنِ فدوی نگه داشتند.

باوجود تفسیر متمایز و شایسته‌ی توجه واریاسیون‌ها و مهارت‌های فنی متناسبِ رپرتوار، اجرای فدوی افت‌وخیزهای زیادی داشت. خیز‌هایی همچون اجرای روان و سلیس واریاسیون‌های ۶ و ۷ و افت‌هایی مانند ۹ میزان آغازین واریاسیون ۱۱ که تأکیدهای متریک پوشیده ‌شد و فرازبندی را کاملاً نامفهوم کرد. یا در بخش دوم برنامه، از کنتراپونکتوس ۴ به بعد که با خشک شدن صدا و از پا فتادن روانیِ حرکت افت‌ها قوت بیشتری گرفت و به تدریج فرازبندی و درنتیجه شفافیت بافت را متزلزل کرد تا در نهایت در ۱۲ میزان پایانی کنتراپونکتوس ۸ به اوج آشفتگی رسید و موسیقی برای لحظاتی متوقف شد.

16 آذر 1398
berlin

تجربه‌ی مشترک ایران-آلمان

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

دیدار معاصران

 

تنها اجرای یک آنسامبل حرفه‌ای موسیقی معاصر همچون یونایتد برلین کافی است تا توجه‌ها را جلب کند. شاید حتا نیازی نباشد به فهرست آهنگسازان نگاهی بیندازیم یا پرسش بسیار بنیادی درباره‌ی همه‌ی قطعه‌های موسیقی معاصر در ایران را که بارها و بارها پرسیده‌ایم تکرار کنیم که؛ «آنچه می‌شنویم از یک سو چه نسبتی با تاریخ گونه‌ی موسیقایی خودش و از سوی دیگر با اکنون-اینجا دارد یا می‌تواند داشته باشد؟» بااین‌حال در مجموعه‌ی سه کنسرتِ ترکیب‌های مختلفی از آنسامبل آلمانی و ارکستر یارآوا، گوناگونی آهنگسازان و سیاق کار هر کدام بود که به چشم می‌آمد.

از همه ریشه‌دارتر و با تداوم چند دهه‌ای فوزیه مجد است و افسانه‌ای برای دوم‌هایش. تمرکزش بر یک جوهر (فاصله‌ی دوم) و گسترش دادنش در روندی پرتکرار و نیز رابطه‌ی خاص و تپنده‌ی ریتم-شدت‌وری ما را بازمی‌گرداند به دهه‌ی مهم ۵۰ در تاریخچه‌ی آهنگسازی او، گرچه حالا ملودیک‌تر از پیش.

مهدی حسینی نیز با قدمتی کم‌تر (در مقایسه) همین وضعیت را داشت. گرایش شناخته‌شده‌ی او به سنت‌های موسیقایی جغرافیای ایران (در قالب طیفی گسترده از وام‌گیری تا منبع الهام اولیه) در ساروخانی ۳ کاملاً روشن است هرچند او در جریان یک تحول تقریباً یک دهه‌ای تخیل بسیار پیچیده‌تری برای تجزیه‌ی آنچه از موسیقی نواحی برگزیده و دوباره خلاقانه تنیدنش در اندام یک قطعه‌ی آهنگسازی‌شده (و نه تنظیم‌شده) یافته است.

علی گرجی در پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است بافت را برگزیده (نیمه‌ی پایانی) بود. نه به آن معنا که همیشه از بازی یک آهنگساز با بافت می‌شناسیم. گویی او با گرفتن ذره‌بین‌هایی رنگی بر قسمت‌های مختلف ناگهان آنها را پیش می‌آورد و واضح‌تر از باقی بخش‌ها می‌نمایاند. گرفتن لحظه‌ایِ میکروفن بلندگوهای دستی جلوی سازها همزمانِ شنیده‌شدن واژه‌های یا تکه‌واژه‌های گوینده از بلندگوها، حکم همان ذره‌بین‌ها را داشت؛ نتیجه، بافتی پویا شناور در بزرگنمایی‌های لحظه‌ای و تکه پاره‌هایی از کلام.

مهدی جلالی در پیش‌درآمد و چهارمضراب تعیین نسبت امروزینش با فرم‌های موسیقی دستگاهی را از طریق تأکید بر آشنایی‌اش با رپرتوار برگزیده بود و بی‌هراسی تا آستانه‌ی یک چهارمضراب معمول پیش رفته بود. آناهیتا عباسی در ف‌ااب ۴ تخیل آزاد از روابط انسانی را در پوششی از ظرافت سازبندی پیچیده بود.

 

نوبت شگفتی

 

کنسرت دوم روزهای موسیقی معاصر تهران، شب شگفتی‌ها بود. درست از همان لحظه که در تهران-برلین ۲۰۱۹ علی‌رضا مشایخی آن آکورد تونال پیانو پس از گذشتن بخش اعظم راه و در پایان زمزمه‌ی کل گروه ظاهر شد و همه چیز را در فرم قطعه درست سر جای خودش قرار داد، باقی شگفتی‌های قبل و بعد هم کانونی شدند و جو غالب کنسرت را ساختند. این به ویژه از آن جهت غافلگیرکننده بود که قطعه‌ی مشایخی با تم آشنای ویلنسل سولو و نگاه  او به فرم آواز شروع شد و می‌شد انتظار روند شناخته‌شده‌ای را از حرکت آن داشت اما مشایخی نشان داد همچنان در آغاز دهه‌ی نهم زندگی آماده‌ی نرفتن راه‌های پیشین است.

دیزبتسوگلیش احسان خطیبی با رهبری خودش از همان صدای پچ‌پچه مانند نخست گوش را تیز می‌کرد. ادامه، حکایت از زبان موسیقایی خاص  و متمایز او (مخصوصاً در رنگ‌آمیزی، سازماندهی مصالح موسیقایی، شفافیت بافت و فرازبندی از طریق رابطه‌ی صدا-سکوت) می‌کرد که در میان آهنگسازان فعلی موسیقی نو در ایران کم‌تر شنیده شده است.

شاهرخ خواجه‌نوری با نامه‌ی آتوسا به الساندرا مخصوصاً در فراز پایانی مرز میان هنرهای نمایشی و موسیقی را در جریان یک آشوب موسیقایی تمام عیارِ ارادی به هم آمیخت. گرچه اجرای طرح نمایشی آن در لحظه‌ی پایانی به دلیل واکنش‌ جمعیت قدری متفاوت از پیش‌بینی پیش رفت اما به هر حال در برجسته کردن وجه نمایشی اجرا و دادن نقش محوری به آن –که در شکل‌های متعارف موسیقی سهم کوچکی از بار ماهیت اثر را بر دوش دارد- موفق بود.

در ۴۰»...« سارا اباذری نخست بازشناسی پاره‌هایی از ملودی سرودهای انقلابی و رابطه‌ی ریتم سرزنده جلب توجه می‌کرد اما پس از آن و در لایه‌ی عمیق‌ترِ معنی توجه آهنگساز به پرسش یا مسئله‌ی امروز اغلب ما (بازنگری این برش چهار دهه‌ای از تاریخ معاصر) و پاسخی موسیقایی-فراموسیقایی که او برایش یافته بود؛ نزدیکی و دوری، یادآوری و فراموشیِ هم‌زمان رخداد همچون بارزترین وجوهِ بودنِ انسان ایرانی در وضیعت معاصر.

الناز سیدی با zwischen[t]räume خود عنصری موسیقایی را هدف گرفته بود که ممکن است کندوکاو در آن را تمام‌شده تلقی کنیم، او از طریق لایه‌بندی صداها چندصدایی را استقبال کرده بود.

 

دیدار ایران و برلین

 

سومین و آخرین کنسرت روزهای موسیقی معاصر تهران کنسرت ایرانی‌ها بود. قطعات هم از لحاظ سازبندی و هم از لحاظ ماده و روابط صوتی بیش از هر دو کنسرت مرتبط با سنت‌های موسیقی ایرانی بودند درنتیجه در اغلبشان ترکیب ارکستر یارآوا همراه بخش‌هایی از آنسامبل یونایتد برلین حضور داشت بلکه غالب نیز بود. همین امر پیش از هر چیز دشواری‌های تکنیکی مربوط به این گونه ترکیب‌های سازی را پیش رو می‌گذاشت (حفظ تعادل در عین روشنی بافت) و پس از آن نیز پیچیدگی‌های هدایت آن برای کاترین لارسن-مگوایر (و هر رهبری) که تجربه‌ی طولانی برای کار با چنین ترکیبی نداشت (مانند دقت اجرای سازهای مضرابی و مهار دقیق رنگ صوت به قصد یکنواختی یا جز آن).

گذشته از پیچیدگی‌های اجرایی، خود آثار نیز هم از جنبه‌ی آهنگسازی (ناشنیده‌ها) و هم از جنبه‌ی یافتن بخت تفسیر متفاوت (پیش‌تر اجراشده‌ها) شایسته‌ی تأمل بود. نخست گلاره سلیمانی در جدال بی‌پایانِ خود در شکلی ابتدایی هموفونی در قالب آکوردهای پیاپی را در برابر صداهای ناپایدارتری قرار داده بود؛ نمادی از دو سوی یک گفتگوی درونی. مهدی خیامی در چشم بی‌نگاه آنسامبلی از تار و فلوت و ویلن را آزموده بود آن هم با محتوای موسیقایی‌ای که لحظاتی آشکارا به سوی چهارگاه کشیده می‌شد و از طریق همراهی‌های لغزنده‌ی اطرافش دور می‌شد. محسن میرمهدی همچنان مشغول مسائل بنیادی در فرهنگ ایران، این بار در بورَه پیش با ترکیب سازهای ایرانی و بافتی در حد نهایت تُنُک‌شده به سراغ باباطاهر رفته بود و دراماتیزم موجود در شعر عاشقانه‌ی او و آواز (یکی از مسائل محوری موسیقی ایرانی) و همه‌ی بار موسیقی را به صدا سپرده بود. اعتراض مهدی جلالی مشحون از انرژی موسیقایی متناسب با نامش از سرِ بخت درست همان روزی اجرا شد که باید.

دیبای بابک آل حیدر و آواز شماره‌ی ۱ و باغ خدا اثر علی‌رضا مشایخی علاوه بر ساختمان هر یک باز توجه را بیشتر به سوی اجرا معطوف ‌می‌کرد و رهبری لارسن-مگوایر، برای شنونده‌ای که از پیش با قطعات آشنا بود مخصوصاً نیمه یادآوری‌ای از اجرای علی‌رضا مشایخی که به ویژه در دقت زمان‌بندی متفاوت بود و شخصیتی تازه به این قطعات بسیار شنیده‌شده می‌بخشید.

09 آذر 1398
jahan

معناهای گوناگون معاصر بودن

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

هنگامی که بر پیشانی کنسرتی عبارت «موسیقی معاصر ایران برای ابوا و آنسامبل» نقش بسته باشد نمی‌شود لحظه‌ای تأمل نکنیم و از خود نپرسیم «موسیقی معاصر ایران» چگونه موسیقی‌ای است یا از دیدگاهی دیگر معاصربودن چیست؟ چنین پرسشی مختص یک کنسرت خاص و رپرتوارش نیست. آن را می‌توان درباره‌ی تمام کنسرت‌ها و آلبوم‌هایی که با این برچسب مُد روز آراسته شده‌اند پرسید. دست‌کم اگر نه از همه‌شان، یکی در میان باید بپرسیم معاصربودن چیست که می‌تواند شامل همه‌ی این چیزهای متفاوت بشود؟

گرد هم آمدن ۷ آهنگساز با زمینه‌های آموزشی و سبکی متفاوت در یک پروژه‌ی آهنگسازی بیش از هر وقت دیگری ما را در وضعیت مشت نمونه‌ی خروار قرار می‌دهد. این امر پرسیدن آن پرسش را ناگزیرتر از هر زمان دیگر خواهد کرد. از سوی دیگر امکان‌ناپذیری جواب عمومی و درنتیجه رسیدن به جواب‌های متفاوت برای رویکرد هر یک یا بعضی از آهنگسازان، آنها را بیش از آن که پاسخ‌هایی نظری باشند در نقش وصف جزئی کنسرت می‌نشاند.

از همین رو با شنیدن قطعات می‌توان دید که نزد محمدرضا تفضلی پاسخ «خودِ تازه»اش است زیرا او را در پاستورال چنان در حال ترک جهان امن سابقش می‌یابیم که پیش از آن کم‌تر یافته بودیم. برای آرمین صنایعی و کَرَک‌اش بازی با موسیقی ایرانی و خرد کردنش در یک ساختمان موزاییکی که هر بار در مرز آشنایی و آشنازدایی مانند بندبازی بازیگوشی می‌کند و باز همچنان بدون افتادن از یک سو روی خط باریک خودش می‌ماند. برای روزبه رفیعی و شروین عباسی تا آنجا که گوگریو و سَهَستن اجازه‌ی دیدن می‌دهد با تفاوت‌هایی (یکی درآشفتن روابط ساختاری و دیگری در نسبت با ادبیّت) پاسخ در سرگشتگی فرم نهفته است. برای کارن کیهانی و «و خزان تو چه آبادتر است از بهار من» همچون بسیاری اوقات دیگر کشف جهان صوتی-شاعرانه‌ی منحصر به خود او است (این بار مکاشفه‌اش برای ساز ابوا) و نزد حسام‌الدین دارابی و «سور»ش تعیین نسبت با آنچه آهنگساز هویت‌بخش تشخیص می‌دهد (ابوا و نسبت نمادین‌شده‌ در قطعه با نیای گذشته‌اش سرنا). و سرانجام در کرد و کار حمید عسکری رابُری کم‌تر پاسخ واضح و یک‌دستی به آن پرسش مهم می‌توان یافت.

19 آبان 1398
photo 2019 06 24 10 10 56

شب آهنگ‌سازان معاصر ایرانی

نویسنده: مهدی سیدی‌نژاد

سومین شب از اجراهای صحنه‌ای چهارمین جشنواره‌ی موسیقی معاصر تهران در تالار رودکی به رسیتال فلوت کلاریز کشاورز اختصاص داشت. این رسیتال تنها اجرایی در میان دیگر اجراهای جشنواره بود که قطعات آن تماماً از آهنگ‌سازان ایرانی انتخاب شده بود. ده قطعه از نسل‌های متفاوت آهنگ‌سازان در اجرا حضور داشت از علیرضا مشایخی گرفته تا سعید علی‌جانی و امین شریفی. به غیر از دو قطعه‌ی علیرضا مشایخی بقیه قطعات در حد فاصل 2018-2016 نوشته شده بودند و برخی‌ از آنها اولین اجرای‌شان را تجربه می‌کردند. این اجرا به گفته‌ی نوازنده‌ بخشی از پروژه‌ای بزرگتر با عنوان «امواج نوی ایران» است که در آن قرار است آثاری از بیست آهنگ‌ساز ایرانی اجرا شود. در این اجرا به غیر از یک قطعه با عنوان «لحظات سرد در دَروس» (ساخته‌ی علی رادمان) که برای فلوت و الکترونیک ساخته شده بود بقیه قطعات به صورت تک‌نوازی اجرا شدند.

«در جستجوی زمان از دست رفته» از علیرضا مشایخی اولین قطعه‌ای است که غافل‌گیرانه خارج از برنامه‌ی از پیش اعلام شده به استقبال‌مان می‌آید. اجرای جسورانه‌ی کلاریز کشاورز از همین قطعه خبر از آغاز اجرایی استاندارد و با کیفیت می‌داد. قطعات هرکدام به نحوی نوازنده را به چالش می‌کشیدند: «غزل خواب‌گرد» روزبه رفیعی شیوه‌های صدادهی مختلف را طلب می‌کرد، «مونولوگ برای تنهایی آهنگساز» امین شریفی از نوازنده می‌خواست تِم قطعه‌ی «پرستش بهار» استراوینسکی را از میانه‌ی دگره‌پردازی‌های مختلف به شنونده بنمایاند و کشف منطق جمله‌بندی چالشِ قطعه‌ی «پرمیوتیشن» (از نخستین آثار علیرضا مشایخی برای فلوت؛ نوشته شده در سال 1347) بود. با این حال کشاورز یکی پس از دیگری از چالش‌ها عبور می‌کرد و قطعاتی شسته‌رفته را به شنونده ارائه می‌کرد. بخشی از کیفیت مطلوب اجرا به درک نوازنده از اهمیت سکوت در تفسیر و اجرای قطعات موسیقی معاصر نیز مربوط بود. در نبود وزن و تنالیته، سکوت در فهم جمله‌بندی‌ها و تفکیک آنها از هم نقش مهمی را ایفا می‌کند و میزان کشش هر سکوت (که در اوقاتی به اختیار نوازنده واگذار می‌شود) می‌تواند در درک شنونده از قسمت‌های مختلف یک قطعه بسیار مؤثر باشد.

 



 

Night of Iranian composers

On the flute recital of Kelariz Keshavarz in the Fourth Tehran Contemporary Music Festival

by Mehdi seyedinejad

Third night of stage performances of the fourth Tehran Contemporary Music Festival at Roudaki hall was dedicated to the flute recital of Kelariz Keshavarz. This was the only concert in the festival with pieces chosen solely from Iranian composers. Ten pieces from different composers were presented; from Alireza Mashayekhi to Said Alijani and Amin Sharifi. Except the two pieces by Alireza Mashayekhi, the rest of the repertoire have been composed between 2016-2018 and this was the premier for some of them. As by the performer, this recital is a part of a greater project called “New Waves of Iran” which is going to perform works of twenty Iranian composers. Except one piece by Ali Radman –“Cold Moments is Darrus”- composed for flute and electronic sounds, the rest of the repertoire was performed by solo flute.

“In Search of Lost Time” by Alireza Mashayekhi is the first piece -surprisingly out of the pre-announced program- that greets us. Kelariz Keshavarz’s bold and brave performance of this piece suggests a standard and quality performance. Each piece had its own challenge for the player: “The Sleepwalker Sonnet” by Rouzbeh Rafiei demanded multiple timbres; “Monologue for the loneliness of composer II” by Amin Sharifi required the player to present the theme from Stravinsky’s “Rite of Spring” in the middle of different variations; and discovering the logic of phrasing was the challenge of Alireza Mashayekhi’s “Permutation” (one of the first flute pieces of Mashayekhi composed in 1968). Despite all these, Keshavarz moved from one challenge to the next and performed a clear execution to the audience. Part of this high quality was a result of the performers understanding of importance of silence in interpreting and performing contemporary music pieces. In the absence of rhythm and tonality, silence plays a crucial role in understanding the articulation and recognizing each phrase and longitude of each silence (which is left for the player to decide is some cases) can be vitally important in understanding different parts of a piece.

This review is written for The Fourth Tehran Contemporary Music Festival. All rights reserved for www.noise.reviews

03 تیر 1398
Noise TCMF WaterMark 7

اعاده‌ی حیثیت از بدن

نویسنده: کامیار صلواتی

رپرتوار بورویچ و سائودان، به استثنای قطعات نخستینْ‌ْ‌اجرای‌اش که عموماً ساخته‌ای هم‌وطنان نوازندگان بودند، بر نقش «بدن» به مثابه جزیی یکپارچه شده با موسیقی تأکید داشت. یکی از اجراهای معروف قبلی بورویچ، هارلکین اشتوکهازن است که برای کلارینت و رقص نوشته شده؛ اجرایی که در آن صدای پای اجراکننده بدل به بخشی از موسیقی می‌شود. با این سابقه، توجه او و سائودان به قطعات این‌چنینی دور از ذهن به نظر نمی‌رسید.

تمازکال، که معروف‌ترین قطعه‌ی آهنگسازش آلوارز است،‌ برای دو ماراکا ونوار(صداهای الکتروآکوستیک) نوشته شده است.  ماراکا، که نواختن‌اش بی‌شباهت به «زنگ سرانگشتی» در موسیقی ایران نیست، در دستان نوازنده قرار می‌گیرد و هنگام اجرا، به جای شکل ساز، حرکات نوازنده دیده می‌شود. این‌جا، فارغ از نحوه‌ی هماهنگی صداهای ضبط شده و اجرای نوازنده و البته سیر نسبتاً گنگ دراماتیک قطعه، نوع بازی و حرکات نوازنده است که به قطعه معنا می‌دهد؛ معناهایی که می‌توانند کاملاً متناقض و متفاوت باشند. در اجرای سائودان اما این وجه تفسیری/بازی‌گرانه‌ی قطعه کم‌رنگ‌تر به نظر می‌رسید. پروتئوس، ساخته‌ی خسوس تورس نیز برای سازهای کوبه‌ای نوشته شده بود؛ سازهایی که بدن (سینه و شکم) بدل به جزیی جدانشدنی و پیوسته از آن‌ها شده بود. نیز این یک توپ نیست، که برای بادی‌پرکاشن نوشته شده بود، علاوه بر صداهای ضبط شده بر صداهای بدن اجراکننده تکیه داشت.

در این قطعات از بدن، که یکی از ملازمان قدیمی موسیقی اروپایی بوده و از جایی به بعد، با تخصصی‌تر شدن موسیقی کلاسیک و اجرای آن در سالن‌های کنسرت راه خود را از آن جدا کرده است، اعاده‌ی حیثیت شده است. بنابراین، غریب نبود که این قطعات بدن‌مندانه، ارتباطاتی پررنگ داشتند با سنت‌هایی غیر از سنت کلاسیک اروپایی، یعنی سنت‌هایی که همچنان بدن جزیی از اجراهای‌شان بود، و بنابراین کلیتی ساختند شدیداً چندرگه: تمازکال بر زمین موسیقی آمریکای جنوبی پا سفت کرده بود، پروتئوس اشاره‌هایی به موسیقی اسپانیا داشت، این یک توپ نیست به موسیقی‌های مردم‌پسند و نمایش‌های خیابانی رجوع می‌کرد، و پژواک شماره‌ی ۶ بر مبنای الهاماتی از موسیقی ژاپن نوشته شده بود.

 




Vindication of the body

On the performance of Barbara Borowicz and ‌Bartosz Sałdan

by Kamyar Salavati

Borowicz and Sałdan’s repertoire, except its premier pieces which were generally composed by fellow citizens of the performers, emphasized on “body” as an integrated part of the music. One of the famous prior performances of Borowicz is Stockhausen’s Harlekin, written for clarinet and dance; in which the sound of the dancer’s steps becomes part of the music. Having this in mind, considering such pieces by her and Sałdan was not surprising.

Temazcal, the most famous piece of its composer Álvarez is a piece for two Maracas and tape (electroacoustic sounds). Maraca which is a bit similar to finger-bell in Iranian music would be put in the player’s hands and upon playing instead of the shape of an instrument the movements of the player will be seen. Here, regardless of the relationship between the recorded sounds and player’s performance, and of course somewhat ambiguous dramatic development of the piece, it is the movements of the player that gives meaning to the piece. Meanings that of course can be different or paradoxical. In Sałdan’s performance though, this interpretive/role playing side seemed less central. Proteus by Jesus Torres too was written for percussions; instruments in which the body (chest and abdomen) have become an integral and inseparable part of them. Also, in Ceci n’est une balle that was written for body percussion, in addition to recorded sounds emphasized on the sounds of the performer’s body.

In these pieces body, which is one of the old companions of the European music (and from a certain point with development of specialization in classical music and its performance in concert halls parted its way), is being vindicated. Therefor it is not surprising that these embodied pieces had strong relationship with traditions other than European classical music; traditions in which the body is a part of their performance. As a result, this performance had a severely multi-colored structure: Temazcal strongly rooted in South American music, Proteus with signs of Spanish music, Ceci n’est une balle with references to popular music and street theaters, and Reflection No. 6 inspired by music of Japan.

This review is written for The Fourth Tehran Contemporary Music Festival. All rights reserved for www.noise.reviews

02 تیر 1398
Noise TCMF WaterM4ark 04

مُعاصربودنِ مُحتاط

نویسنده: مانی جعفرزاده

مخاطبانِ موسیقیِ مُعاصر اندک هستند لیکن همین تعداد اندک برسر موضوع مورد علاقه‌شان متّفق نیستند چنا‌ن‌که هنوز حتا به دقت درباره‌ی این‌که «موسیقی معاصر چیست؟» به تفاهم قطعی نمی‌رسند. این است که برای چنین مخاطبان پیچیده‌ای، اجراکردنِ موسیقی کار دشواری است.

این دشواری در «ماراتُن»ِ اجراهای روزِ نخست به سرعت خود را به رُخ کشید، چنان‌که تعدادی از صاحب‌نظرانِ «رادیکال» بخشی از اجراها را از نگاه خود معاصر ندانستند و شگردهای اجراها را قدیمی و کلاسیک توصیف کردند.

نگارنده اما موسیقیِ معاصر را نه یک جریان «مُد»ِ روزِ «فستیوال»‌های جهان که بخشی از تاریخِ هنر می‌داند که از پس از جنگ جهانی دوم آغاز شده و تا امروز ادامه دارد. از این‌رو برای نگارنده نگاه آهنگ‌سازان و نوازندگان جوان به‌مراتب مهم‌تر بود از این که چه تعداد از «شگردهای بسط‌یافته»۱ یا «شگردهای بسط‌یافته‌ی نُو»۲ را که امروز «مُد» هستند به‌کار می‌گیرند. این «شگرد»ها به‌زعمِ من جزئی‌ هستند از کُلِّ بزرگ‌تری که رفته‌رفته و تازه دارد در ذهن هنرمند ایرانی معنا می‌شود؛ اهمیّت‌شان ثانوی است.

آن‌چه توجّه مرا جلب کرد نگاه منطقی بچه‌های نسل تازه بود. می‌دانیم که مشکل اصلی موسیقیِ ایران ضعفِ نوازندگیِ سازهای جهانی است. بچّه‌های آهنگ‌ساز با هوش‌مندیِ درخور اعتنایی با این موضوع روبه‌رو شده‌بودند و موسیقی‌هایی نوشته‌بودند که توسط نوازندگانِ امروزِ نسلِ جوان قابل اجرا باشد. نوازندگان هم تمام تلاش‌شان را کرده بودند که آن‌چه نوشته‌شده را درست و تمیز بنوازند و موفق هم بودند.

به‌یاد بیاوریم که مدّت‌هاست توقّعِ غیرمنطقی از کارگانِ اجرا، موسیقیِ مُعاصر را به نقطه‌ای رسانده‌ که تحمّل یک «کنسرت» را به‌راستی دشوار می‌کند؛ مخاطبانِ بی‌نوا هم گمان می‌کنند که این عذاب قسمتی از ماهیّتِ این موسیقی است. حال آن‌که هر نوعی از موسیقی اگر درست اجرا بشود شنیدنی و لذّت‌بخش است.

«ماراتُن» روز نخست، مجموعه‌ای بود تمیز، یک‌دست و شنیدنی که حاصلِ نگاهی باهوش و آهسته و محتاط بود به معاصربودن.

عِتاب می‌کنید که: معاصربودن با احتیاط و آهستگی جور درنمی‌آید؟

عرض می‌کنم: این‌جا که ما ایستاده‌ایم همه‌چیز باید با احتیاط و آهستگی  -که جزئی جدانشدنی از فرهنگِ ایرانی است- جور دربیاید و گرنه از اساس ناجور خواهد بود.

روز نخستِ «فستیوالِ موسیقیِ معاصرِ تهران» روز موفّقی بود.

 


Extended Techniques-1
2-New Extended Techniques

 



Cautiously contemporary

On the first day of marathon of performances in the Fourth Tehran Contemporary Music Festival

 by Mani Jafarzadeh

Contemporary music has a limited audience but this small number can’t even reach an agreement on their subject of passion; So far that they won’t reach a decisive common understanding on “What is the contemporary music?” This makes performing for such complicated audience a very trying task.

This difficulty presented itself in the first day of this “marathon” of performances, to the point that some of the more “radical” experts didn’t recognize certain performances as “contemporary” in their view and described certain manners of performance as old or classic.

I, in contrary, don’t consider the contemporary music as a movement “fashionable” in music “festivals” around the world; but as a part of History of Art which began after the world war II that continues to present. As such, approaches of the young composers and performers were far more important than which “extended techniques” or “new extended techniques” they use that are “fashionable” today. These “techniques”, in my understanding, are parts of a bigger whole that now, gradually, begins to find its meaning in the Iranian artist’s mind. So, their importance is secondary.

What caught my attention was the rational take of the younger generation. We know that the main problem of Iranian music is inadequate skill in performance of international instruments. Here, young composers confronted this issue with a considerable intelligence and wrote pieces to be performable by this generation of performers. Musicians too, tried their best to execute the written pieces correctly and clearly; and succeeded too.

We should keep in mind that it’s been a long time that the unreasonable expectations of performance repertoire have moved the contemporary music to the point that it is seriously hard to go through a “concert”. Poor audiences think this torture is part of this music’s nature. But any kind of music, performed correctly, is interesting and enjoyable.

First day’s marathon was clear, coherent and interesting collection which was resulted from a smart, attentive and cautious approach to “being contemporary”. You might object that being contemporary does not go well with cautious. To this, dear reader, I should answer this: where we stand today, everything should be in line with cautious and attentiveness (which are inseparable parts of Iranian culture) otherwise they would be fundamentally incoherent.

First day of “Tehran contemporary music festival” was a successful day.

This review is written for The Fourth Tehran Contemporary Music Festival. All rights reserved for www.noise.reviews

01 تیر 1398
بالا