نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

تگ: فیلم


reza3

شهر، موسیقی، سرگردانی

نویسنده: کامیار صلواتی

«رضا» روایتی از تعلیق و سردرگمی‌ست: حکایت زندگی رضا، معمار و نویسنده‌ای که به خواست همسرش از او طلاقی دوستانه می‌گیرد و در حال تلاش برای یافتن معنایی برای زندگی خود است؛ معنایی که در جست‌و‌جوی او برای یافتن زنان جدید و ناتوانی در رهایی از همسر پیشین‌اش، که گاه و بیگاه به او سر می‌زند، نمود می‌یابد. به نظر می‌رسد که فیلم این سرگردانی را با نشانه‌هایش به جامعه‌ی ایرانی، یا لااقل لایه‌ای از این جامعه، تعمیم می‌دهد؛ سرگردانی‌ای که از یک سو حاصل فشار جامعه است –آن‌چنان که نه رضا نه همسرش طلاق‌شان را به خانواده‌شان اطلاع نمی‌دهند- و از سوی دیگر حاصل تلاش‌های این قشر از جامعه برای رهایی. کارگردان با استفاده از دو عنصر، یکی فضاهای شهری/معماری و دیگری موسیقی، بر این مفاهیم تأکید می‌کند. مثلاً رضا سرپرست یک دفتر بازسازی و مرمت بناهای تاریخی است که به طرز معناداری پشت نمای اصلی گنبد جامع شاه‌عباسی (امام) اصفهان واقع شده است و خیال همسر رضا از باردار نبودن در آزمایشگاهی راحت می‌شود که با دیوارهای مدرن و شیشه‌ای‌اش رو به سی‌و‌سه‌پل دارد. اما نمود این ارجاعات در موسیقی کجایند؟

فیلم آهنگساز ندارد، اما جابه‌جا موسیقی در آن شنیده می‌شود. در حقیقت مناسبات سه‌گانه‌ی شهر/موسیقی/سرگردانی، که به میانجی «پرسه‌زنی» به یکدیگر وصل می‌شوند، حضوری پررنگ در فیلم دارد. یکی از به‌یادماندنی‌ترین آن‌ها، که بی‌شباهت به بعضی صحنه‌های آشنای فیلم راننده‌تاکسی نیست، در یک پرسه‌زنی شبانه رخ می‌دهد: رضا شبی به تنهایی در خلوتیِ جلفا قدم می‌زند و یک ساکسیفونیست خیابانی قطعه‌ی «سامرتایم» را می‌نوازد. جلفا و موسیقی جز، انگار بازگوکننده‌ی تلاش رضا برای رهایی هستند؛ قدم برداشتن به سمت کافه‌ای که در آن دختر ارمنی تنهایی را می‌بیند و با او ارتباط برقرار می‌کند. در تقابل با این صحنه، هنگامی که او با خانواده‌ی سنتی‌اش در بازار اصفهان قدم برمی‌دارد، قطعه‌ای از آلبوم «رازونیاز» از یکی از حجره‌ها پخش می‌شود. موسیقی کلاسیک ایرانی یک‌دو‌جای دیگر نیز احضار می‌شود: یکی در روضه‌ای برای امام علی در –احتمالاً- مدرسه‌ی چهارباغ، و دیگری هنگام اجرای آوازی در سه‌گاه زیر پل خواجو. در مورد اول، اجرای آواز ایرانی همراه است با معرفی خانواده‌ی رضا و تذکار مادرش به او درباره‌ی روابط همسر رضا با دیگران، و مورد دوم نیز چون «سامرتایم» گویای احوال ذهنی رضای پرسه‌زن (flaneur) در شهر است. همچنین شاید پخش شدن ترانه‌های محسن نامجو –که در تلقی عامه پیوندی میان گذشته‌ی سنتی و آینده برقرار می‌کند- در خانه و به وقت تنهایی غم‌انگیز رضا، نیز نشان‌گر این سرگردانی و ویژگی دوگانه در شخصیت او باشد. با وجود این‌ها، شاید بتوان گفت که فیلمِ رضا از این جهات گاهی درگیر کلیشه‌ها نیز شده است و نتوانسته است چندان شخصیتی نو از این موسیقی‌ها ارائه دهد: موسیقی کلاسیک ایرانی، معمولاً یادآور لایه‌ی سنتی‌تر جامعه‌ی ایرانی‌ست، و موسیقی پاپ دهه‌ی چهل -که پیوندی نیز با تصویر کارت‌پستالی ارائه شده از اصفهان در فیلم دارد- نمایان‌گر مناسبات غیرسنتی‌تر.

30 شهریور 1398
reza2

روز سوم به صداها گوش داد

نویسنده: سعید یعقوبیان

فیلم در شکل مرسوم و مألوف‌اش موسیقی متنِ ساخته شده ندارد اما پر از موسیقی‌ست. موسیقی‌های انتخابیِ کارگردان در فیلمی که نوشته و بازی‌اش نیز کرده، اولین توفیق را از بهره‌گیریِ متناسب از محوریتِ شهر اصفهان در فیلمنامه به دست می‌آورد. اصفهان را نه مکرر و در صورت‌هایی کلیشه‌ای، بلکه در ساکسفونِ تنها در شبهای اصفهانِ امروز و در یک آوازخوانیِ سنتیِ دورهمی زیر پل خواجو می‌بینیم.

توفیقِ دیگر و البته کلیدی‌تر، در همسو شدنِ موسیقی‌ها با لایه‌های معناییِ فیلم است. «رضا» جای حرف زدن، نشان می‌دهد: رضای فیلم از حالِ بدش و از آشفتگیِ درون‌اش چیزی نمی‌گوید اما می‌بینیم احوال‌اش به سکته می‌انجامد! در مورد موسیقی نیز فیلم، برای نمونه مرضِ فمنیستیِ «فاطی» که «اصلاً نمی‌داند چه می‌خواهد» را در اداهایی چون دورِ آتش جمع شدنِ شبانه و گوش سپردن به هنگ‌درام و آوردنِ سی‌دی‌های موسیقی از هند و این قبیل اطوار نشان می‌دهد. یا موسیقیِ آلارمِ موبایلِ رضا چند بار در فیلم، دنیایی کودکانه را تصویر می‌کند. یا آنجا که «ویولِتِ» ارمنی گریه می‌کند موسیقیِ اندوه‌بارِ بالابانی که در کافه پخش کرده، احتمالاً غم و ناراحتی‌اش را تشدید کرده و برای انجام سفارشِ مشتری ابتدا موسیقی را قطع می‌کند و بعد دنبال کارش می‌رود.

برخی از انتخاب‌ها نیز به اقتضای لوکیشن صورت گرفته‌اند و اتمسفرِ مورد نظرِ سکانسِ مربوطه را تکمیل می‌کنند: مانند چهارمضراب بیات‌ترکِ حسین علیزاده در بازار اصفهان که گویی از یک رادیو در حالِ پخش است، قطعه‌ی بلوزِ ”The Love Me or Die“ از استون‌کینگ که سراسرِ سکانسِ شبِ بارانی در کافه را پوشش می‎دهد و دیگر موسیقی‌هایی که در کافه پخش می‌شوند. همینطور آوازِ مدح علی بر اساس آوازی از سیدجواد ذبیحی در مسجد، یا موسیقی‌هایی که رضا در تنهایی‌اش گوش می‌دهد مانند «...من شکوه دارم ای خدا، دل زار زارون». دخترِ اسب‌سوار نیز برای سرگرم کردن رضا در بیمارستان، آهنگی ارمنی-فارسی از هاسمیک کاراپتیان را با هدفون برایش پخش می‌کند. تکخوانیِ شهرام ناظریِ جوان بر تیتراژِ پایانی نیز خلوتیِ سراسرِ فیلم را بر هم نزده و خوش نشسته‌است.

در اغلب فیلم‌های گروهِ «هنر و تجربه» نداشتنِ موسیقیِ متن به شکل مرسوم‌اش یک عنصر متمایزکننده است و «رضا» انتخاب‌های به‌اندازه و معنادار را جایگزینِ این حذف کرده‌است.

موسیقی فیلم رضا سعید یعقوبیان علیرضا معتمدی

15 اردیبهشت 1398
metri 6.5

ثانیه‌ای شیش و نیم

نویسنده: سعید یعقوبیان

متن فیلم به واسطه‌ی ریتم بسیار تندش می‌توانست حتی تماماً بدون موسیقی باشد. به نظر می‌رسد کارگردان و آهنگساز هم به این موضوع واقف بوده‌اند و از همین‌ رو صرفاً سه ‌چهار لحظه‌ی کوتاه از کل فیلم گزین شده‌اند تا برای چند ثانیه موسیقی‌ای روی صحنه شنیده شود؛ موسیقی‌ای که می‌توانست نباشد. شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که قصد بر آن بوده تا فیلم حتماً نام یک آهنگساز بر خود داشته باشد، آهنگسازی اسم و رسم دار.

سکانس آغازین و تیتراژِ پایانیِ فیلم است که موسیقیِ نسبتاً طولانی دارند. در باقیِ سکانس‌های گزین شده، برای چند لحظه، جایی چند تک‌نت روی پیانو، در جایی ضربانی سنگین از یک آنسامبل زهی و گاه سمپلی از سازدهنی روی تصاویر نشسته‌اند. با اینحال می‌توان فیلم را بدون هرگونه موسیقی نیز تصور کرد. به نظر می‌رسد در این صورت میزان تأثیرگذاری صحنه‌ها اگر بیشتر از صورتِ فعلی نباشد کمتر نخواهد بود. حتی پایانِ فیلم نیز می‌توانست با سکوت، بیننده را در غورِ عمیق‌تری از سالن سینما خارج کند. با اینحال ذره موسیقی‌های منفعلِ فیلم، دست‌کم اگر چیزی به صحنه‌ها نیافزوده‌اند چیزی از آنها نیز نکاسته‌اند.

اما چند پرسش باقی می‌ماند:

یک اینکه آیا صحنه‌های انگشت‌شمارِ نامزد شده برای سوار کردنِ موسیقی، بهترین انتخاب‌ها بوده‌اند؟ صحنه‌ی نمادینِ آب پاشیدنِ ناصر بر سرِ جماعتِ معتادانِ محبوس -که تا حدودی یادآور سکانسی از فیلم «فهرستِ شیندلر» (اسپیلبرگ، 1993) نیز هست- نمی‌توانست با موسیقی پررنگتر شود؟ اگر در اینجا ریتمِ تند فیلم چنین اجازه‌ای نداده و این تصویر از همان چند نت نیز محروم شده، صحنه‌ای که ناصر در زندان، حیرت‌زده به سیلِ معتادان خیره شده، با اینکه چندان کوتاه و لحظه‌ای نیز نیست چرا برای داشتن موسیقی انتخاب نشده ‌است؟

دیگر اینکه آیا همین برش‌های گذرا، با داشتنِ عناصر مشترکِ موسیقایی -نرم‌افزاری یا سخت‌افزاری- نمی‌توانست ماندگاری بیشتر و تاثیرگذارتری در ذهن بیننده-شنونده داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش‌ها منوط به پاسخ به پرسش‌هایی کلی‌تر است: چقدر به موسیقی برای این فیلم فکر شده و چقدر زمان صرف آن شده است؟

سعید یعقوبیان متری شیش و نیم متری ۶.۵ پیمان یزدانیان سعید روستایی سینما فیلم موسیقی نویز نوید محمدزاده پیمان معادی پریناز ایزدیار فرهاد اصلانی

19 فروردین 1398
بالا