متن زیر از طرف مؤلف اثر و در جواب مُروری که نُویز بر آلبوم «من این میگویم و دنباله دارد شب» نوشته و منتشر کرده، به نُویز ارسال شده است و نُویز بنا به تعهد خود به اخلاق حرفهایِ رسانهای آن را منتشر میکند.
در این متن به بازخوانی و روشنگری دربارهی مروری میپردازم که، با عنوانِ «ستارهای یا تاریکجایی در شب؟»، دربارهی آلبوم «من این میگویم و دنباله دارد شب» در رسانهی محترم «نویز» به قلم کامیار صلواتی منتشر شده است. از قسمت نخست مرور میگذرم. آنچه به زعم من، بهعنوان مؤلفِ اثر، ضروری است نگاهی به بخش دوم آن است. در قدم اول، برای اینکه این بخش روانتر خوانده شود، میکوشم هستهی استدلالی آن را از پوستهی رنگآمیزی شده با عناصر فُرمال برهنه میکنم.
«مرورنویس» محترم از مقدماتی که در پی خواهد آمد نتیجه گرفتهاند که این آلبوم صحّه و تأییدی بر جریان کلیشهایِ تعریفِ نقش زن در نظم حاکم است و بخشی است از همان بدنهای که مانع رشد و استقلال زن و زنانگی در موسیقی است: اسم گروه دایان و معنای مادرانهاش؛ «مؤنث بودن» اعضای گروه؛ توضیحات دفترچه دربارهی شباهت اسمیِ دایان و دایانا یا آرتمیس؛ و این موضوع که تا حالا یک بار در صداوسیما صدای یک لالایی با خوانندگی یک زن پخش شده است.
به بیان دیگر، چون نقش مادرانهی زن مورد تأکید نظم موجود است و حتی یک بار هم دیده شده که صداوسیما لالایی پخش کرده، اگر کسی لالاییهایی را برای آنسامبلی تنظیم و منتشر کند، فوراً پافشاریِ صداوسیما بر نقش محدود به مادرانگیِ زن برایمان تداعی میشود و، خُب، ما هم از تداعی پیش آمده نتیجهگیری میکنیم که آن اثر عملکردی در راستای تأیید و تقویت دیسیپلین غلط موجود دارد.
آنچه خواندید تحلیل نگاه عمومی متن بود. در ادامه، در مورد شیوهی استدلال ایشان کمی دقیقتر میشوم:
۱- گروههای صدایی سوپرانو یا آلتو ــ که دو کاراکتر، رنگ و امکانِ بروز صوتیـ موسیقاییِ ایدههای آهنگساز هستند و در بخش نخست متن به خوبی مورد توجه نقادانهی مرورنویس گرامی قرار گرفتهاند ــ ناگهان، با ذکر کلمهی «مؤنث» در بخش دوم، به یک عرصهی تعبیری پُرخطر و غیرموسیقایی تبعید میشوند. البته احتمال دارد ایشان زحمتِ مطالعهی دقیق و کاملِ نُه سطر توضیحِ نوشتهشده در دفترچه را نکشیدهاند و توجه نداشتهاند که، در همان مجال اندک، بر «چهار» عنصر کلیدی و «فراجنسیتیِ» شخصیت آرتمیس تأکید شده است: توان رامکنندگیِ عناصر طبیعی و تقابل با تندی و توحش؛ توان صلح با جهان؛ فصل مشترک انسان و طبیعت بودن؛ زبان مشترک انسان و طبیعت بودن. در متن دفترچهی مذکور، به مناسبت همین تأکید فراجنسیتی، عمداً سهبار کلمهی «انسان» آمده و از ذکر کلمهی «زن» پرهیز شده است، چه برسد به کلمهی فروکاهنده و بیولوژیک «مؤنث».
۲- برای پیشگیری از این قبیل تداعیهای غلط و جنسیتی، همچنین در نامگذاری و معرفیِ گروه از بهکارگیری عبارت «کُر بانوان» (Female Choir)، که عنوان متناسب با ساختار گروه دایان است و گروههای مشابه در جهان اینگونه نامیده میشوند، پرهیز شده است و عنوان «آنسامبل آوازی»، به مثابهی عبارتی مبرّا از جنسیت، ترجیح داده شده است.
۳- مرورنویس محترم دایانا را به اشتباه «مادر طبیعت» نامیدهاند و این را در زمرهی مقدمات استدلال نهاییشان، که مورد انتقاد نگارنده است، قرار دادهاند. بهنظر میرسد، دایانا با شخصیتهای دیگر اسطورهای ــ نظیر «سیبل»، «دمتر» و «گایا» ــ در ذهنشان خلط شده باشد، که البته تورق یک دانشنامهی اساطیری یا حتی یک جستوجوی اینترنتی این اشتباه را مرتفع خواهد کرد.
پرسش اکنون این است که کدامیک این شبِ فرهنگی را بیشتر تیره میکند. انتشار متنهای نادقیق و مبتنی بر استدلالات مخدوش یا ارائه شدنِ حاصلِ سالها زحمتِ یک گروه برای چند لالایی؟ کدامیک ستارهها را میکُشد؟ اندیشیدن به عنصر صلحآمیز و اسطورهایِ موجود در بطن لالاییهای جهان یا تقلیلِ «من این میگویم و دنباله دارد شب»، یعنی آن تلاش نفسگیرِ فرهنگی که از پسِ دو سال تمرین و سه سال مبارزه با نظمِ سختگیرِ ممیزی منتشر شده است، به یک کلیشهی صداوسیمایی؟