نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

تگ: نقد


1 noise

به مناسبت پایان سال ۱۳۹۸


امسال نوروز به‌رغم خواسته‌ی ما رسید، چه منتظرش بوده باشیم چه نه. چه آماده‌ی آمدنش بوده باشیم و چه نه. نو شدن خصیصه‌ی هستی است و مرگ بر نظاره‌ی گذشته اصرار دارد. نقد را اگر مترادف برخورد بگیریم، که سال‌هاست مرتجعان گرفته‌اند، سویِ بِه ‌شدن و تغییر کارگاه هستی را به کورسوی خاموشی و فراموشی رانده‌ایم. که باشد آن‌که بگوید از من بشنوید اما با من سخنی از گفته‌ام نگویید؟ یادمان باشد ما به عنوان شنونده حق داریم راجع به شنیده‌های‌مان نظر بدهیم، بگوییم چه می‌پسندیم و چه به گوش‌مان ناخوش آمده، چه نکته‌های پنهانی در شنیده‌ها یافته‌ایم وچگونه رمز زیبایی‌هایش را گشوده‌ایم. نویز بستری است برای ابراز نظر، دریچه‌ای است به برزن موسیقی تا پژواک نواخته‌ها شنیده شود، تا وقتی چیزی منتشر کردی، سکوتی که دیگر علامت رضا نیست و نشانه‌ی نادیده انگاشته شدن است گریبانت را نگیرد، حرف‌های شفاهی‌-پنهانی به گوش‌ات نرسد و شب خواب از چشمانت نرباید، و صبح با دوستانی که گواه می‌گیری واگویه‌شان نکنی؛ راحت شوی، بگویی بروید بخوانید آشکار نوشته‌اند...

موسیقی ما امروز هرجا ایستاده باشد، در دو سوی موسیقی‌دان و منتقد نیاز به تمرین ارتقا دارد. سه زاویه‌ی ساختن و اجرا و انتقاد را نباید وانهاد و استقلال هر یک را نباید خدشه‌دار کرد. موسیقی وابسته همان‌قدر ناماناست که نقد وابسته. و نقد به توصیه همان‌قدر خنده‌آور است که تصنیف به وابستگی. همان‌طور که در آفرینش موسیقی ضعف و خطا هست در نقد هم ضعف و خطا هست و تحمل و مدارا برای ایجاد تعادل در این مثلث ناگزیر. هر کار- اثر تیری‌ است از کمان رهیده، که گوش و هوش ما را نشانه کرده است. هدف که گوش ماست را دنبال کنید تا برسیم به آنکه اثر، دیگر چسبیده به و در تملک آفریننده نیست، اثر با دقتی نسبی به سوی نشانی پرتاب شده است و این گوش‌های داور ماست که نزدیکی تیر- اثر را به مرکز نشان، می‌بیند.

نویز امیدوار بوده بی‌پرده‌تر از این باشد اما برآیند نوشته‌های نویسندگان در توازنی با جامعه‌ی پدیدآورندگان خود را خوددارتر از انتظار تعریف کرده است.

هر اثری که مزین به نقدی با ادبیات معیار باشد می‌تواند مفتخر باشد که دیده شده است و چشمانی نگرانش بوده‌اند. حسرت بماند برای آنها که گاهی و گاه همواره پنجره را به برزن باز می‌کنند و دهان کوچه را پرصدا می‌کنند و تحمل شنیدن از هیچ عابری را ندارند.

نُویز از ابتدای سال ۱۳۹۸ تا پایان آن، ۱۳۴ آلبوم موسیقی را مُرور کرد. ۲۸ کنسرت موسیقی و ۱۶ کتاب چاپ‌شده در حوزه‌ی موسیقی را نیز از نظر گذراند. همچنین، مقالات تخصصی تألیفی یا ترجمه‌ای بسیار و بیش از ۱۲۰ معرفی آلبوم موسیقی را در وب‌سایت خود منتشر کرد.
گاه‌شمار چندرسانه‌ای موسیقی ایران با ادبیاتی متفاوت را به فهرست محتوای رسانه‌ای خود اضافه و در این راستا و تا این لحظه، بیش از ۱۰۰ ویدئو ساخته و منتشر کرده است.

در سال ۱۳۹۸ بیش از ۴۰.۰۰۰ مخاطب از وب‌سایت نُویز بازدید کردند که ۷۲۰۰ نفر از آنان مخاطب منحصربه‌فرد بوده‌اند. آنان به طور میانگین و روزانه ۲ دقیقه و ۱۴ ثانیه در این وب‌سایت به مطالعه پرداخته‌‌اند.
صفحه‌ی اینستاگرام نُویز تا پایان اسفندماه سال نودوهشت، ۱۱۶۰۰ دنبال‌کننده‌ی فعال دارد و تعداد پست‌های این صفحه در همین سال نیز به ۱۰۲۴ پُست رسیده‌اند.

نُویز یک رسانه‌ی مُستقل ناسود‌ده است که به نقد بی‌پرده، صریح و کارشناسانه‌ی موسیقی رسمیِ روز می‌پردازد، تا مخاطبان حرفه‌ای دلگرم‌تر موسیقی را دنبال کنند، مخاطبان غیرحرفه‌ای، بر دانش و قوه‌ی تشخیص خود در حوزه‌ی موسیقی بیافزایند.

نُویز، محصول سه‌سال همکاری و فعالیت بی‌وقفه، مستمر و مداوم بیش از ۲۵ نفر از متخصصین حوزه‌ی مطبوعات، رسانه، فرهنگ و موسیقی است. از روز نخست هدفش این بوده که در حوزه‌ی تولید محتوای تخصصی موسیقی، پشتوانه‌ا‌ی قابل اتکا‌ء برای نقد، تحلیل و آگاهی‌رسانی بسازد؛ چرا که معتقد است نقد، مقاومت -دربرابر الگوها- است.



دبیران نُویز
علی صمدپور/ ارژنگ آقاجری
اسفندماه هزاروسیصدونودوهشت
نُویز، رسانه‌ی مُستقلِ مُرورِ موسیقی

01 فروردین 1398
Matn o Hashiyeh11

برای چه کسی می‌نویسیم؟

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

اخیرا در جلسه‌ای باعنوان «نقدِ نقد موسیقی در ایران» بودم، هوشنگ کامکار، آهنگساز شناخته‌شده، که به احترام کسوتش در پایان برنامه به صحنه فراخوانده شده بود، منتقدان را پند می‌داد که باید از آهنگساز خبره‌تر باشند تا بتوانند به او اشکال کارش را بنمایانند و شاید حتا راهی پیش پایش بگذارند (نقل به مضمون). خلاصه، از منتقدان معلمی می‌خواست.

چشمداشت یک آهنگساز (شاید به نمایندگی از همکارانش) از نهاد نقد به جای خود، آنچه هوشنگ کامکار می‌گفت چند سوال مهم درباره‌ی نقد پیش می‌آورَد؛ ما برای چه کسی می‌نویسیم؟ مخاطب ما در نقد کیست؟ آیا روی سخن منتقدان در نقدشان با هنرمند صاحب اثر است؟ پاسخ این است که منتقدان خودآگاه یا ناخودآگاه معمولا سه نوع مخاطب فرضی در نظر می‌گیرند و برای آنها می‌نویسند: 1- شنوندگان اثر موسیقی 2- خود اثر 3- مولف.

قسمت اعظم نقدها از نوع اول‌اند یعنی قرار است واسطه‌ی میان اثر و شنونده (مصرف‌کننده‌ی آثار موسیقی) باشند. این نوع نقدها ارزش آثار را روشن می‌کنند، به شنوندگان می‌گویند چگونه آنها را بشنوند تا لذت بیشتری ببرند یا تجربه‌ی غنی‌تری از سر بگذارنند، تفسیرهای جالبی از هر اثر به دست می‌دهند، سبک و دسته‌بندی آثار را توضیح می‌دهند و گاهی هم برای شنوندگان متخصص‌تر تحلیلی از اثر فراهم می‌کنند تا مخاطب بهتر برگزیند و عمیق‌تر درک کند.

قسمت کم‌شمارتر اما بااهمیت‌تر نقدها از نوع دوم‌اند و با خود اثر سخن می‌گویند. در این شکل مخاطبِ مفروضی نیست. خود اثر، تنهای تنها، دستمایه‌ی نقد است. منتقد یک متن را می‌کاود هر چه را می‌یابد بازگو می‌کند تا بخشی از خود اثر یا حاشیه‌ی آن شود. هدف اصلی او کمک به هیچ شنونده‌ای برای انتخاب بهتر نیست. نمی‌خواهد لذت شنونده‌ای را زیادتر کند. نمی خواهد به تجربه‌ی کسی را شکل بدهد. می‌خواهد بودن اثر را در جهان دگرگون کند.

سرانجام عده‌ی‌ نادری از منتقدان و نقدها مستقیما با آهنگساز یا با آهنگسازان به طور کلی صحبت می‌کنند و گاهی هم لحن معلمانه به خود می‌گیرند. شاید این بخش نقد بیشتر به چشم هنرمندان بیاید چون به هر حال آنها مخاطب قرار داده، اما برخلاف تصور بخش مهمی نیست. از این بابت فرقی نمی‌کند درباره‌ی یک اثر درست گفته باشند یا نادرست. یک گفتگوی دو یا چند نفره است که که بیشتر اوقات عمومی کردنش چندان سودی ندارد، مگر به عنوان نوعی نوشته‌ی آموزشی. مثل معلم‌های باتجربه که برای رفع اشکال‌های معمول در میان شاگردان کتابی می‌نویسند.

پس در اغلب نمونه‌ها (جز در حالت‌های بسیار خاص و کمیاب) روی سخن نقد موسیقی با آهنگسازان نیست. وظیفه‌اش این نیست که اشکال کارشان را به آنها نشان دهد و راهنمایی‌شان کند تا آن را تصحیح کنند.

آروین صداقت کیش نویز متن و حاشیه نقد موسیقی منتقد هوشنگ کامکارنقد موسیقی در ایران آهنگساز

02 آبان 1397
Matn o Hashiyeh7

همه حق اظهارنظر دارند

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

با این جمله لابد بارها برخورد کرده‌ایم. وقتی از آن استفاده می‌کنیم که کسی به نظر کس دیگری اعتراض کرده باشد. مثلاً وقتی‌که کسی بگوید «این چه مطلب بیراهی است که فلانی نوشته». جمله‌ی لیبرال‌منشانه‌ای است که این روزها طرفدارهایش از گذشته هم خیلی خیلی بیشتر شده و به‌سختی ممکن است بتوانیم با آن مخالفت کنیم.

خب، بگذارید ببینیم حق اظهارنظر چه ربطی به نقد دارد. افراد زیادی هستند که در مورد موسیقی نظر می‌دهند، مثلاً طرفدارهای یک موسیقی‌دان یا یک آلبوم با نظرهای پرشمارشان نظر یک کارشناس مخالف را رد می‌کنند. نقد و ضد نقد ازنظر آنها یک جور «نظر» است و همه هم دارای حق اظهار «نظر». می‌دانیم که دقیقا این‌طور نیست اما فعلاً برای بررسی این جمله بد نیست بپذیریم و ببینیم خود جمله به‌مان چه می‌گوید.
اگر کسی به آن جماعت طرفدار اعتراض کند که جنجال راه انداخته‌اند و بی‌خود شلوغ کرده‌اند در جواب می‌گویند همه حق اظهارنظر دارند و از حرفشان کوتاه نمی‌آیند. اگر خوب به معنایی که در جمله‌شان مخفی شده دقت نکنیم ممکن است گول بخوریم و تسلیم شویم. پشت منظوری که آنها از این جمله دارند یک مغالطه سنگر گرفته. گوینده‌ی این جمله اغلب منظورش این است که این نظرها درست‌اند. اگر بپرسیم آیا واقعاً همه‌ی نظرهایشان درست است اشکال اول پیدا می‌شود؛ همه حق اظهارنظر دارند اما هر نظری که می‌دهند لزوماً درست نیست. بین حق داشتن و درست بودن هیچ ربط حتمی‌ای وجود ندارد. شکل دیگر جمله یعنی «نظر هر کسی محترم است» هم به‌اندازه‌ی قبلی مغلطه‌آمیز است، چون محترم بودن هم با درست بودن یکی نیست.

مشکل پنهان این عبارت فقط به درستی و نادرستی محدود نمی‌شود بلکه به اهمیت «نظر»ها هم برمی‌گردد. روشن است، همه‌ی نظرهای درست ارزش یکسانی ندارند. آیا نظر کسی که در مورد یک قطعه‌ی موسیقی فقط می‌گوید «در شور است» با کسی که درباره‌ی همان، یک نقد دقیق می‌نویسد، حتا به شرط درست بودن هر دو، یک ارزش دارد؟ مسلماً نه.

تحلیل نباید باعث شود فراموش کنیم حالت‌هایی وجود دارد که همه حق اظهارنظر ندارند. حالت‌هایی که اظهارنظرهای نسنجیده در آن ممکن است باعث ضررهای جبران‌ناپذیر بشود. مثلاً در کار پزشکی همه حق اظهارنظر ندارند چون ممکن است به جان و سلامتی دیگران آسیب بزنند. موسیقی از این دسته نیست. اظهارنظر غلط در مورد موسیقی اگرچه ممکن است تأثیر فرهنگی نامطلوبی داشته باشد اما قطعاً کسی را نمی‌کشد. پس در این مورد همه حق اظهارنظر دارند اما حق همیشه با آنها نیست.

11 اردیبهشت 1397
Matn o Hashiyeh4

لطفا علمی نقد کنید!

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

حتما شما هم مثل من شنیده یا خوانده‌اید که کسی درباره‌ی یک نقد موسیقی چنین حرفی بزند. اما آیا تابه‌حال به معنی‌اش دقت کرده‌اید؟ وقتی کسی این عبارت امری محترمانه را می‌گوید منظورش دقیقا چیست؟ چه می‌خواهد؟ اگر به جاهایی که این جمله گفته می‌شود و بحث‌هایی که بعد از گفتنش پیش می‌آید خوب فکر کنیم متوجه می‌شویم که معنی‌های مختلفی در نظر گویندگان یا نویسندگانش بوده است.

گاهی موافق نیستند و می‌خواهند نقد را رد کنند یا از اعتبار بیاندازند. دست‌کم یکی دو قرن است که علم مهم‌ترین ابزار شناخت و سنجیدن بوده، پس گزاره‌ای مثل «علمی نیست» اگر پذیرفته شود تقریبا کلک هر نوشته یا گفته‌ای را می‌کَند. از این نوع کاربرد می‌شود به سادگی گذشت چون کاری که اینجا انجام می‌شود نوعی تهمت‌ زدن است بدون این که اصلا مهم باشد تهمت راست است یا نه.
گذشته از بی‌اعتبارسازی اول از همه منظور از علمی بودن اصطلاحات و واژه‌هایی است که به کار می‌بریم. موسیقی‌دان‌ها برای کار خودشان (آموزش و سنجش) کلمات مخصوص به خودشان دارند. مجموع این کلمه‌ها و تعریف‌ها و رابطه‌هایشان «تئوری» یا «علم» موسیقی را تشکیل می‌دهد. آنها عمدتا انتظار دارند وقتی کسی درباره‌ی موسیقی حرف می‌زند از همان اصطلاحات و مفهوم‌ها استفاده کند، و اگر مخاطب اصلی یا تنها مخاطب آنها باشند تا حد زیادی درخواست منطقی‌ای‌ است. اما به چند دلیل نمی‌شود به این شق ماجرا چندان اعتنا کرد. چون اولا مخاطب نقدها اغلب کسان دیگری هم هستند. ثانیا تضمینی نیست که به کاربردن چند کلمه و مفهوم حتما یک متن را علمی کند. و ثالثا این تنها راه «علمی» حرف زدن درباره‌ی موسیقی نیست. مثلا موسیقی‌شناس‌ها می‌توانند در مورد موسیقی با کلمات و روش‌های متفاوت «علمی» صحبت کنند.
از این سطح که بگذریم متوجه اشکال عمیق‌تری می‌شویم. گاهی گوینده‌ی جمله دارد در مورد درستی ادعاهای نقد صحبت می‌کند. با آوردن صفت نسبی «علمی» از نویسنده می‌خواهد تنها ادعاهایی بکند که «قابل اثبات» و درست باشد، «عینی» باشد و نه «ذهنی». این هم اول خواسته‌ی درستی به نظر می‌آید. مشکل از آنجا شروع می‌شود که بدانیم در موسیقی دریافت شنونده هم به اندازه‌ی خود قطعه نقش دارد. در این حوزه به ندرت می‌توانیم گزاره‌ای مثل «نقطه‌ی جوش آب در شرایط استاندارد 100 درجه‌ی سانتیگراد است» پیدا کنیم. اگر چیز مشابهی هم باشد بیشتر موضوع‌های پیش‌پاافتاده‌ای است از قبیل «این صدای تار است» و «طول قطعه 3 دقیقه است». به همین دلیل است که گاهی چند منتقد درباره‌ی یک چیز نتایج مختلفی می‌گیرند. این سرشت نقد هنری است. یعنی نقد همیشه تا حدی ذهنی می‌ماند و این شاید حتا نقطه‌ی قوتش باشد.

16 اسفند 1396
harfhaye hamsayeh

تایتان‌ها‌* و انسداد

نویسنده: هاجر سعیدی‌نژاد

«نُویز» با توجه به درخواست مخاطبان، هنرمندان و نویسندگان، مبنی بر انتشار مطالب وارده از ایشان در حوزه‌ی موسیقی، فرهنگ و سیاست‌های کلی حاکم در زمینه‌ی صنعت موسیقی، بخش جدیدی را به این رسانه افزوده است و آن را «حرف‌های همسایه» -که از نام کتاب نیما گرفته‌ شد- نامیده است.

ازین‌پس، مطالبی ازین‌دست، تحت عنوان «حرف‌های همسایه» در نُویز منتشر خواهند شد و نُویز گرچه که در رویکرد کلی موجود در این متون با آن‌ها هم‌سوست و در ویرایش این مطالب آزادانه عمل می‌کند، اما در قبال مالکیت و مسئولیت این نوشته‌ها تعهدی ندارد.

 

«رگِ خواب» سهراب پورناظری موسیقی فیلمی است به همین نام؛ ‌در واقع امتداد روندی ا‌ست که او در مقام آهنگ‌ساز و همایون شجریان به عنوان آوازخوان از «چرا رفتی» و «آرایش غلیظ» پی گرفته‌اند. بررسی این روند از دو منظر ممکن ا‌ست: یکی بازنگری در هرآن‌چه‌هایی که در فُرم صورت پذیرفته است (آیا می‌توان آن را نوآوری نامید؟) و دیگر مُداقه در سیاستِ تولید. آنچه این پاره به آن می‌پردازد سیاست تولید است و پرداختن به چنین سیاستی مستلزمِ داشتن نگاهی کلان‌نگر. اگر بپذیریم عرصه‌ی موسیقی در سیاست‌های خود جدا از عرصه‌ی کلی فرهنگ نیست، مفصل‌بندی‌ِ جریان اخیر پورناظری‌ها در این سیاستِ‌ کلی، راحت‌تر می‌شود. چندی ا‌ست که طبق سیاستی مشخص، بُحران‌زدایی از کانون‌های مُلتهبِ فرهنگ آغاز شده است. هرآن‌کجا که بتواند سرحدات هنر تثبیت‌شده را به رعشه و لرزه‌ای دچار کند، نشان‌گذاری شده و با گسیل نیروهای حدنگه‌دار به آن مراکز، فرآیند بحران‌زدایی از آن نقاط آغاز می‌شود. این سیاست برای بزکِ نیتِ ارتجاعی و هولناک خود از مکانیسم‌هایی «جذاب» استفاده می‌کند. بهره‌برداری از اسم‌ها و ستاره‌ها: تایتان‌هایی از تبار بزرگان، ساده‌سازی‌ غامض‌ها و یا برعکس: محیر‌العقولْ جلوه‌دادنِ تردستی‌ها. به عبارت دیگر هرآن‌چه هنر را از کاربرد بحران‌ساز خود به جاذبه‌ی توریستیِ یک آکروبات‌بازیِ سرگرمی‌ساز بدل کند. هرآن‌چه مخاطب را از پرسشگر به یک رضایت‌جوی سهل‌طلب بدل کند. این فرآیند اگر چه ممکن است تیره بنماید، اما کتمان‌ناپذیر است؛ هنرمندان را به عاریه گرفته و با بازنماییِ کاذب «انبساط فضا» در واقع غول‌ها را به مثابه‌ی ثَبّات‌های‌ سیاست‌های خود به کار گرفته است. تایتان‌ها هم بی‌که بخواهند از بزرگی‌شان در جهت انسداد مفرها استفاده شده است.

بیایید دقیق باشیم: سیاستِ «هنر به مثابه‌ی کالای مصرفی» چندی‌ست ما را از سرحدات برآشوبنده‌ی هنر دور کرده و در مرکز سرگرمی‌ساز و یکدست‌ساز «رضایت‌طلبی» گرفتار کرده است. ما راضی هستیم، دست می‌زنیم، رگِ خواب ما و هنرمندان‌مان را در دست گرفته‌اند و «خوابیم یا بیدار» خواندنِ همایون جرسِ بیداری نیست: خوراکِ هوراکشیدنِ تماشاییان است.

 


*تایتان‌‌ها یا تیتان‌ها در اساطیر یونان خدایانی بودند نیرومند و نامیرا، که بر زمین فرمانروایی می‌کردند.

06 دی 1396
Matn o Hashiyeh6

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو!

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

این مصرع حافظ را همه می‌شناسیم. ضرب‌المثل شده است. کاربرد امروزی‌اش درباره‌ی عدل و انصاف در قضاوت‌هاست. مردم آن (یا تعبیرهای مشابه) را در مقابل نقد هنگامی به کار می‌برند که احساس کنند به چیزی بیش از آن که مستحقش بوده خرده گرفته شده. تصور «انصاف» در حافظه‌ی فرهنگی ما این طور است؛ اگر عیب چیزی را می‌گوییم همزمان از حسن‌هایش هم غافل نشویم. معمولا همراه این نوع درخواست یا پند اخلاقی نوعی طلب همدلی نیز وجود دارد. گوینده از نقد می‌خواهد نسبت به او یا آنچه دوست دارد رحم و شفقت داشته باشد، می‌خواهد از آشکار شدن عیب مصون بماند.

به سختی می‌توان با عدل و انصاف مخالف بود. پس ناچار چنین پندی پذیرفته می‌شود و راه را بر نوعی حد وسط، میانمایگی، باز می‌کند. اما گذشته از این نکته‌ی فرهنگی واقعا این ضرب‌المثل چه ارتباطی با نقد هنری دارد؟ تقریبا هیچ. زیرا اولا نقد همیشه داوری درباره‌ی آثار نیست، ثانیا داوری هنری معنی‌اش اغلب فراتر از یافتن بد و خوب است و ثالثا نیازی نیست هر نوع داوری‌ شامل همه‌ی جنبه‌های یک اثر باشد. با وجود این حتا اگر هم نقد فقط خرده‌گیری بود یا اگر این ضرب‌المثل را تنها هنگام زیاده عیب‌جویی کردن به کار می‌بردیم، چنین تصوری از انصاف ناقص و کج‌نما می‌ماند.

برای این که ناقص بودنش روشن شود کافی است بپرسیم «انصاف نسبت به چه چیزی»؟ مثلا هنگامی که انصاف داشتن نسبت به یک اثر و با آن قدری بر سر مهر و مروت بودن، نتیجه‌اش اندکی بزرگنمایی در جایگاه یک اثر باشد، تکلیف چیست؟ آیا نقد موظف نیست نسبت به جایگاه کلی آثار انصاف بورزد؟ آیا نقد متعهد نیست نسبت به آگاهی مخاطبان عدل و انصاف را رعایت کند؟ پاسخ مثبت به این سوال‌ها آشکار می‌کند که ساده‌ترین مفهوم عادلانه داوری کردن ممکن است در تضاد کامل با گونه‌های پیچیده‌تر و البته مهم‌تر عدالت قرار گیرد.

از همین رو در دنیای واقعی آنچه را که به عنوان «هنر مِی» پیشنهاد می‌دهند بیشتر اوقات نسبت به آنچه نقد در حال واکاوی آن است اهمیت کم‌تری دارد و احتمالا به همین دلیل هم مورد توجه قرار نگرفته است. این نکته‌ی فرهنگی و روانشناختی که اگر در یک نوشته همزمان حسن‌ها و عیب‌های یک اثر بیاید برای خواننده پذیرفتنی‌تر می‌شود (البته در این هم می‌توان شک کرد)، نباید موجب شود مفهوم انصاف کاملا یک‌طرفه به سود مولف باشد و راه را بر تحسین همه‌گونه ویژگی‌های پیش پا افتاده باز کند یا نویسندگان را مجبور کند تمرکز توجه نقدشان را از یک موضوع به چندین موضوع پراکنده سازند.

09 آبان 1396
Matn o Hashiyeh5

گر تو بهتر می زنی بستان بزن

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

از روزگار سرودن مولانا تا امروز این مصرع از دفتر چهارم مثنوی گزین‌گویه‌ای مشهور شده است. آن را همراه ضرب‌المثل دیگر، «کنار گود نشسته می‌گوید لنگش کن»، برای رد نقد به کار می‌برند (گرچه تنها کاربردشان این نیست). با آوردن این مصرع تلویحا از منتقد می‌خواهند تنها به شرطی نقد کند که بتواند کاری بهتر یا همسنگ اثری که نقدش می‌کند، انجام دهد (و اینجا هم مقصود از «نقد» اغلب داوری منفی است). در حقیقت گوینده‌ی این جمله می‌خواهد «مرجعیت» نقد و منتقد را برای خرده‌گرفتن بر این یا آن اثر زیر سوال ببرد.

در نظر اول این حرف بسیار منطقی و قانع‌کننده به نظر می‌رسد. اما آیا واقعا این‌طور است؟ آیا ما فقط حق ابراز نظر در مورد کارهایی را داریم که خودمان می‌توانیم انجامشان دهیم؟ حتا تجربه‌ی زندگی روزمره می‌گوید؛ نه لزوما. پس در اینجا نکته‌ای گمراه‌کننده مخفی شده است. آن مصرع و همه‌ی همتایانش به «کار عملی» اهمیت بیشتری از کار نظری می‌دهند و یکی را لازمه‌ی دیگری می‌دانند و با تعداد دیگری ضرب‌المثل مثل «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» نیز پشتیبانی می‌شوند. آنها نمی‌گویند فلان و فلان گزاره‌ی فلان نقد «نادرست» است بلکه می‌گویند چون نویسنده‌اش نمی‌تواند معادل اثر هنری مورد نقد را بیافریند یا اجرا کند، «حتما درست نمی‌گوید».

روشن است که اینجا پای مغلطه‌ای منطقی به میان آمده است. گویندگان دانسته یا نادانسته، دانایی درباره‌ی یک چیز را در مقابلِ/به جایِ توانایی انجام آن قرار داده‌اند. هنگامی که به این شکل به موضوع بنگریم نامربوط بودن این ضرب‌المثل‌ها فورا آشکار می‌شود. مرجعیتی که برای نقد موسیقی لازم است نخست «آگاهی» است و سپس «توانایی نوشتن». درست است که در هر نوع کنش انتقادی حضور نوعی دانش مرتبط ضروری است (شکل به دست آمدنش اهمیت کمی دارد) اما توانایی انجام خودِ کار هنری کم‌ترین موضوعیتی ندارد، زیرا بودن و نبودنش اثری حتمی‌ روی عمل نقد نمی‌گذارد.

این نوع تقابل میان عمل موسیقی و عمل نقد تاریخی دراز دارد و تا این لحظه نیز حل نهایی نشده است. همیشه توان نوازندگی یا آهنگسازی نویسندگان با برجسته‌ترین هنرمندان سنجیده و مرجعیت‌شان به چالش کشیده شده است. از مغلطه برای نپذیرفتن مرجعیت نقد در کل یا ادعای نادرستی یک نقد در جزء، که عبور کنیم این جمله اگر جدی گفته و پذیرفته شود منجر به تعریف مجدد کنش نقد می‌گردد. در حقیقت چنین جمله‌ای تنها در یک صورت می‌تواند معتبر باشد؛ این که اعتقاد داشته باشیم کار نقد آفریدن اثر دیگری است. و این آشکارا با نقد به معنی امروزینش مخالف است. 

07 آبان 1396
بالا