کافی است به محافلِ موسیقی و شبکههای اجتماعی نگاهی کنید تا حال و هوای این اجراها را با گوشت و خونتان حس کنید: همهجا نوازندگانی نهچندان ماهر هستند که تحتتأثیر عوامل مختلف سودایِ آفرینش دارند. انگار که روزانه از شمار نوازندگان کاسته و بر آهنگسازان افزوده میشود. اما مگر نه آنکه اینهمه «آهنگِ» ساختهشده، نوازندهای میخواهد برای خوب نواختن؟
نوازندهی شب سوم «رامین بهنا» بدون ارائهی لیست قطعات پشت پیانو نشست و استانداردهای اجرا را تا آنجا که در توان داشت، پایین آورد. در نگهداشتن تمپو و همینطور در اجرای فیگورهای سادهی ریتمیک مشکل داشت. دینامیک را در قوت و ضعفی نسبی خلاصه کرد و تعداد زیادی کلید را به اشتباه فشرد. بین قطعات نامشان را میگفت و توضیح میداد که مثلاً دو قطعه را در امتداد هم نواخته است (این خودش جای تعجب دارد، قطعات آنقدر بیشخصیت بودند که تمیزشان از راه ملودی و آنهم به سختی امکانپذیر بود). این اجرا، در انتها از کفزدنی بهرهمند شد، که شایستهاش نبود.
شب چهارم «نگین زمردی» قطعاتی ساختهي خودش را برای مخاطبان نواخت. در بخش اول اجرا، او نام بداهههای خود را اعلام میکرد سپس کمپوزیسیونی پر از اشاره به چهارگاه و مملو از دوم افزوده مینواخت. در بخش دوم، از «پرنیان خلف رضایی» دعوت کرد تا همراه او موسیقیِ تئاتر جاناتان مرغ دریایی و ماهی سیاه کوچولو -که هنوز روی صحنه نرفته- را برای پیانوی چهاردستی اجرا کند. موسیقیای که شاید در ایدهی خود موفق بود، اما مشکلات اجرایی متعدد، همچون عدم هماهنگی کافی دو نوازنده، از کیفیت اجرا میکاست و علاوه بر آن، سلیقهی زمردی در انتخاب فواصل «بداهه»هایش را بار دیگر بر مخاطب تحمیل میکرد.
چرا شبهای پیانو به عرصهی ارائهی آهنگسازی و بداههنوازی هنرمندان بدل شده است؟ مگر شایسته نیست که در این شبها حداقل یک قطعهی کمترتکنیکی و آسان از رپرتوار حقیقی پیانو شنیده شود؟ بعضی از این اجراها حتا از جهت نوازندگی هم کیفیت مطلوبی ندارند. کاش نوازندگان بهخاطر داشته باشند که هر آفرینشِ خوب برای دیدهشدن نیاز به بازآفرینیِ شایسته هم دارد.
