تاریخ هنر پُر است از آثاری که با انگیزشی خاسته از یک مرگ و یا در سوگِ عزیزی خلق شدهاند؛ از بنای خیرهکنندهی «تاجمحل» که مقبرهی همسر شاهجهان است تا تابلوی «مرگِ مارا» اثر ژاکلویی داوید، یا واریاسیونهایی از اِدوارد اِلگار در سوگ دوست صمیمیاش که نام «نمرود» را بر آن نهاد. این آثار، حداقل اینها که نام بردیم، شاهکارهایی هستند که دوران یک زندگی و زندگییافتنِ یک دوران را از مسیر یادوارهی یک مرگ و غیبتِ ابدی منعکس میکنند.
«هجران» نیز ظاهراً اثری است در سوگ محمدرضا لطفی؛ استادی که تعداد شاگردانش پس از مرگش بیشتر شد. یکی از صدها کوششِ در این مسیر، که اغلبشان ـ همچون «هجران» ـ در مرز تقلید درماندهاند. شکستش نیز از همینجاست. از فقدانِ همان غایات ابدیِ آثار هنری؛ انسجام و بکارت (Originality). «هجران» یک «اثر» نیست و اگر «اثر» است در حد یک ردِپاست، یک جای دست، یک اَدا، یک تقلید اطوار، یک نامرتبی در جایِ همیشگی اسباب منزل که فقط نشان میدهد کسی بوده است؛ اثری است از یک توافق دوستانه و خانوادگی در بیرون دادنِ یک آلبوم. شش دقیقهی جالبتوجهِ آلبوم هم از تکنیک و قریحهی ممتازِ روحالله اللهدادی، نوازندهی نِی، وام میگیرد و دخلی به فاطمه فریدیزاده ندارد. آنچه به او کاملاً مربوط است لزومِ این یادآوری است که ساختن به یادِ مرگ هم نیازمند همان هوشمندیهاست که هر ساختن دیگری؛ غمگین شدن کافی نیست و سنگ را با حُباب نمیتوان یاد کرد.
«هجران»یک تقلیدِ آمیخته به کلاژ است که نوشتنِ جملهی مبهمِ «در اثری که میشنوید مُدگردیهایی صورت گرفته است» در دفترچهاش، جز آنکه نشان دهد برای عقب نبودن از قافلهی انجامِ کارهای عجیب نیز زور و توانی ندارد، کار دیگری نمیکند. نشانهی دیگری است از روال زوالِ نشر موسیقی. نمونهای از فروافتادنِ ناشران از بلندای آرمانگاهِ نشرِ گزیدهکاریهای فرهیخته ـ اگر اساساً فهم چنین آرمانگاهی را کرده باشند ـ به گودالِ دستفروشی و ویزیتوریِ آلبومها توسط پدیدآورندگانشان؛ آنهم اغلب کارهایی که نه اعتبار و بکارت دارند و نه حتی جالباند و تنها حُسنشان همان است که باز به جیب بنگاهها میرود؛ هزینهی تهیه ندارند و رویای محالِ پدیدآورندگانشان منتشرشدن است؛ به هر قیمت، به هر طور.
برای خرید و دانلود آلبوم هجران به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.