هیچ چیز، دقیقا هیچ چیز، نمیتواند اثری را که خودش بر پای خویش نمیایستد استوار کند. نه نام رهبر ارکستر نامآور، علی رهبری (احتمالا شناختهشدهترین رهبر ایرانی)، نه اجرای خوشآهنگ و حرفهای «ارکستر فیلارمونیک پراگ»، نه خوشصدایی خوانندهی مشهور، محمد معتمدی، نه شعر حماسی یادآور پهلوانان شاهنامه، و نه حتا بار عاطفی نام و سرنوشت تراژیک کسی که در ذهن مخاطب ایرانی یکی از اسطورههای معاصر است (غلامرضا تختی)، هیچکدام کمکی به «پوئم سمفونی تختی» نمیکند.
حتا نیازی نیست که کار به جستجوی زاویههای پنهانتر و پسِ پردهی تولید چنین آلبومی، همچون شبههی ارتباط سفارشدهنده (فدراسیون کشتی) با آهنگساز -که احتمالا تأثیرش را بر انجام سفارش به سختی میتوان اثبات کرد- یا تصحیحات مشقفانهی احتمالی رهبر/آهنگساز کهنهکار روی اثر یک آهنگساز تازهکار -که برخی علامتهای سبکشناختی در اثر ظن آن را تقویت میکند-، بکشد تا یک پوئم سمفونی جمع و جور ۱۸ دقیقهای نه تنها از کاری که برای آن تصنیف شده، یعنی بزرگداشت یک قهرمان ملی باز بماند بلکه به عنوان اثری فارغ از آن هم.
کافی است که سایهی همان ویژگیهای بند نخست را که اتفاقاً هر یک جداگانه اندک نقاط مثبت قطعه هستند از سر آن کنار برود تا خود اثر را ناتوان از ایستادن بر پای خویش ببینیم. اگر چنین شود آنچه باقی میماند چیزی نیست جز چند ملودی ایرانی بسیار معمولی (مثلا در میانهی بخش سوم توسط زهیهای بم)، اینجا و آنجا اندک شباهتی به سرمشقهای دورهی رومانتیک، شخصیت صوتی خواننده که در اپراهای عروسکی تثبیت و تبدیل به یک «تیپ» شده، و دو سه تصنیفواره که به حساب اثرِ یکپارچه تکه تکه (حتا درون بخشها) مینمایند و به عنوان تصنیف مجزا بیش از حد سرگردان.
این مسأله مسألهی تنها یک اثرِ تختی نام نیست. دشواریای است که کلیهی پوئم سمفونیها یا از آن کلیتر هر اثر موسیقی برنامهای را تهدید میکند. شاهکارهای این ژانر (مثلا «چنین گفت زرتشت» ریشارد اشتراوس یا «سمفونی فنتستیک» هکتور برلیوز) نه از آن رو که برنامهی مهم و ژرفی دارند شاهکاراند بلکه چون خودبسندهاند و بیاینهمه نیز هنوز آثار موسیقایی برجستهی دستنیافتنی باقی میمانند، بهحق شاهکار خوانده میشوند.
برای خرید و دانلود آلبوم پوئم سمفونی تختی به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.