«پریسا پیرزاده» در کتابِ قیچک و ویولا تلاش میکند این دو ساز را مقایسه کند اما در بخش چکیده مشخص میشود که تمرکز نه بر قیاس، که بر بیان شباهتهای «قیچک» و «ویولا» است. اگر این کتابِ دوزبانه را تورّق کنید، پیش از درک مطالب متوجه میشوید که متن پیشِ رویتان به ویرایشی اساسی احتیاج دارد؛ بندبندیِ نامناسب، پراکندگی مطالب، غلطهای پرشمارِ نگارشی، استفادهی نابجا از علائم سجاوندی و رعایتنکردنِ قواعدِ فاصلهگذاری حتا در بخش فارسیِ آن نیز وجود دارد. شکل صفحهآرایی کتاب، باعث تضییع کاغذ شده و کیفیتِ چاپ نیز در آن بسیار پایین است. مطالب فاقد نشانی منابع اند و بسیاری از بخشها تنها بازنویسی عینبهعینِ کتب درسی هنرستاناند. همنشینیِ این اطلاعات نیز حرف تازهای برای گفتن ندارد.
کتاب چهار فصل دارد: فصلِ اول تاریخچهای بسیار کوتاه و ناقص از ویولا و قیچک ارائه داده است. در فصل دوم بخشهای مختلف قیچکِ شهری و ویولا را برمیشمارد. در فصل سوم نُه تکنیک از تکنیکهای آرشهکشیِ ویولا را بر مبنایی نامشخص انتخاب کرده و در بخش قیچک به خلاصهی همان مطالب و اشاره به محدودیتِ منابعِ مکتوب دربارهی آن بسنده میکند. فصل چهارم نیز رویهی فصل سوم را در ارتباط با تکنیکهای دستِ چپ پِی میگیرد. در دو فصلِ اخیر، مثالهایی از کاربردِ تکنیکهای نامبرده بدون نمونهی صوتیِ آنها ارائه شده است. کتاب با تعدادی اِتود از «مارکو فرانک»، چند نمونهی تمرینِ آرشهکشی و یک بخش انگلیسی به پایان میرسد.
کمبود منابعِ مکتوبِ تخصصیِ فارسی دربارهی موسیقی، واضح است؛ با اینحال، کتابِ حاضر نتوانسته است با رونویسی به آنچه که وجود دارد، چیزی بیافزاید۱. زبان این گردآوری آنقدر ساده نیست که راهنمای یک هنرجوی مبتدی باشد و اطلاعات ناقص آن هم برای یک موسیقیدان، حرف تازهای ندارد. پیرزاده خود را «گردآورنده» و «محقق» نامیده است، در حالیکه ردِپایی از «تحقیق» دراین اثر دیده نمیشود. جدا از مباحث نظری و علمی، چطور ممکن است چنین کتابی از زیر دستِ تمامِ عوامل نشر عبور کند بدون آنکه اشتباهاتِ پرشمارش رفع شود؟
۱- ن ک به شناخت سازهای ارکستر سمفونیک ۱ و سازشناسی ایرانی