آیا برای یاد کردن از یک هنرمندِ برجسته باید او را در خویش رونویسی کرد؟ یاسمین رحمتی، در یک «بهیاد محمدرضا لطفی»ـِ دیگر به نامِ «نهان»، به این پرسش گفته است آری. رحمتی، که سنتور مینوازد، وجهِ «شیدا»یی و «چاووش»ی لطفی را سراغ گرفته است؛ وجهِ آهنگسازانه و رهبریکنندهی او، که ـ البته ـ در عین حال که بر ذوق این نوازندهی شاخص اتکا داشت، تنها به یمن باهمستانِ موسیقایی جوانان آن زمانِ «مرکز حفظ و اشاعه» ممکن میشد. «نهان» از همهی اینها تهی است.
نه اینکه نوازندگان از نمونههای آنزمانیشان بهتر نیستند، که در مجموع هستند و یاسمین رحمتی هم از ذوق سهم خودش را دارد. مسئله وسعت امکانهاست: آن زمان آنقدر، اینزمان چقدر؟ اینجاست که رونویسی کافی نیست. از ساختههای رحمتی تا گروهنوازی و آواز و صدابرداریِ «نهان» را، امروز، با دهها نوازنده و خوانندهی دیگر میتوان تجربه کرد و مطمئن بود تغییر تعیینکنندهای رخ نمیدهد. معنیِ این حرف به سادگی یک چیز است: وقتی برای موسیقیِ مؤثر، به چیزی بیشتر از یک «رونویسی» نمیاندیشیم، موسیقیمان بهراحتی میشود: معمولی و تکراری، حتی برای علاقهمندانش.
تکنوازیهای نوبتی، به سبْکِ «تقسیمِ غنائم»، اثر را چندپارهتر کرده است و حجمِ بالا و کیفیتِ نامناسبِ واخُنشِ (ریوِربِ) صدای خواننده سازوآواز (بهخصوص در همراهی با سنتور) مضحک کرده است: سنتور در اتاق مینوازد و خواننده با میکرُفن در سالن بسکتبال آواز میخواند. وقتی هم نوبت به سهمِ سهدقیقهایِ کمانچهی محمدصادق شاهولایتی از ۴۴ دقیقهی آلبوم میرسد، شنونده، در بیست دقیقهی پیش از آن، آنقدر رمق خود را از دست داده که دیگر به سختی میتواند حوصلهی شنیدنِ بهترین تکنوازی اثر را در خویش فراهم آورد و بفهمد که در این میان این سهدقیقه یعنی چه: دستاوردی برای این کمانچهنواز تا بداند هنرش را «امروز» چگونه باید عرضه کند؛ دانستن و بلدبودن کافی نیست، چگونگیِ عرضه خود عینِ هنر است.
«نهان» برای یادگرفتن چیزهای بیشتری دارد: اول، در تعامل پیوسته و مستمر بودن با مخاطب، اما همچنان جدی و، پس، صبور در انتشار؛ عجله هنوز هم کارِ شیطان است. دوم، درس مهمتری است که میتوان، از جمله، در دبستان «نهان» آموخت: نوازندهی خوب از تعاملِ رودررو با شنونده میروید و آهنگساز از فکر.
برای خرید و دانلود آلبوم نهان به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.