هنگامی که بر پیشانی کنسرتی عبارت «موسیقی معاصر ایران برای ابوا و آنسامبل» نقش بسته باشد نمیشود لحظهای تأمل نکنیم و از خود نپرسیم «موسیقی معاصر ایران» چگونه موسیقیای است یا از دیدگاهی دیگر معاصربودن چیست؟ چنین پرسشی مختص یک کنسرت خاص و رپرتوارش نیست. آن را میتوان دربارهی تمام کنسرتها و آلبومهایی که با این برچسب مُد روز آراسته شدهاند پرسید. دستکم اگر نه از همهشان، یکی در میان باید بپرسیم معاصربودن چیست که میتواند شامل همهی این چیزهای متفاوت بشود؟
گرد هم آمدن ۷ آهنگساز با زمینههای آموزشی و سبکی متفاوت در یک پروژهی آهنگسازی بیش از هر وقت دیگری ما را در وضعیت مشت نمونهی خروار قرار میدهد. این امر پرسیدن آن پرسش را ناگزیرتر از هر زمان دیگر خواهد کرد. از سوی دیگر امکانناپذیری جواب عمومی و درنتیجه رسیدن به جوابهای متفاوت برای رویکرد هر یک یا بعضی از آهنگسازان، آنها را بیش از آن که پاسخهایی نظری باشند در نقش وصف جزئی کنسرت مینشاند.
از همین رو با شنیدن قطعات میتوان دید که نزد محمدرضا تفضلی پاسخ «خودِ تازه»اش است زیرا او را در پاستورال چنان در حال ترک جهان امن سابقش مییابیم که پیش از آن کمتر یافته بودیم. برای آرمین صنایعی و کَرَکاش بازی با موسیقی ایرانی و خرد کردنش در یک ساختمان موزاییکی که هر بار در مرز آشنایی و آشنازدایی مانند بندبازی بازیگوشی میکند و باز همچنان بدون افتادن از یک سو روی خط باریک خودش میماند. برای روزبه رفیعی و شروین عباسی تا آنجا که گوگریو و سَهَستن اجازهی دیدن میدهد با تفاوتهایی (یکی درآشفتن روابط ساختاری و دیگری در نسبت با ادبیّت) پاسخ در سرگشتگی فرم نهفته است. برای کارن کیهانی و «و خزان تو چه آبادتر است از بهار من» همچون بسیاری اوقات دیگر کشف جهان صوتی-شاعرانهی منحصر به خود او است (این بار مکاشفهاش برای ساز ابوا) و نزد حسامالدین دارابی و «سور»ش تعیین نسبت با آنچه آهنگساز هویتبخش تشخیص میدهد (ابوا و نسبت نمادینشده در قطعه با نیای گذشتهاش سرنا). و سرانجام در کرد و کار حمید عسکری رابُری کمتر پاسخ واضح و یکدستی به آن پرسش مهم میتوان یافت.