فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» عاشقانهای در بستر جنگ است. یک وجه ماجرا چالش ذکایی و همسرش است. وجه دیگر، ماجرای عاشقانهی آن کودک دبستانی است و این حکایتها همه زیر سایهی سنگین موشکباران سال 1366 تهران روایت میشوند؛ یعنی وجه سوم بستر تاریخیـجغرافیایی فیلم است. آنچه تاریخ سینما به ما آموخته است حکایت از این دارد که در ساخت موسیقی این نوع فیلمها مدنظرداشتنِ سه وجه روایت، کاری جذابتر و حتی صحیحتر است. رویکردی که مدنظر آهنگساز فیلم «بمب» نبوده است.
تیتراژ آغازین فیلم «بمب» یک سکانس-پلان طولانی است. این صحنه را قطعهای موسیقیِ رمانتیک با سبک آشنای کاریندرو، همراهی میکند. در خیابانهای تهران دههی 1360 که آبستن حوادث بیشماری است، یک ناظم بدعُنُق درحال بازگشت به خانه است. از همان ابتدای فیلم این پرسش پیش میآید که این موسیقی رُمانس چه ارتباطی با این تصاویر دارد؟ فیلم یک «عاشقانه» است، اما این عاشقانه در بند حاشیههایی است که جنگ برایش به ارمغان آورده است. وقتی تصاویر یک شهر جنگزده برای تیتراژ انتخاب میشود، این تلقی برای مخاطب پیش میآید که بسترِ روایت، اهمیت زیادی دارد.
نوشتن یک موسیقی رمانتیک و گوشنواز روی صحنهای که آدمهای هراسان به سمت زیرزمین میدوند، واقعاً سنخیتی با محتوای فیلم ندارد/ حداقل با این فیلم ندارند. با درنظرداشتن اینکه زاویهی روایت بینِ ذکایی (پیمان معادی) و کودکِ عاشق، در رفتوآمد است، میتوان نتیجه گرفت که راوی، سوم شخص است. اما حتی اگر تسامح به خرج دهیم و بپذیریم راویِ فیلم، ذکایی، عاشقپیشهی سنتی و زمختی است چرا در صحنهی حملهی هوایی و هجوم آدمها به زیرزمین باید یک موسیقیِ رمانتیک و شاعرانه بشنویم؟ صحنهای که ذکایی هم در آن حضور ندارد. این موسیقی و حتی افکتِ اسلوموشن چه ارتباطی به تِمِ فیلم و نظرگاه روایت دارد؟
این روند متناقض تا انتهای فیلم ادامه دارد. شاید اینکه کاریندرو برای فیلمهای بعضاً تلخِ آنجلوپولوس۲ این چنین موسیقی ساخته است، باعث شده تولیدکنندگان این فیلم نیز این جنس موسیقی را بخواهند. اما نکتهی مهمی در همکاری این دو هنرمند وجود دارد: موسیقی آن فیلمها بیشتر وامدار نگاه فرمال آن فیلمهاست، پلانهای طولانی و قصههایی که آرام روایت میشوند، شبیه یک مثنوی مواج، اغلب زیبا و طولانی. حتا وقتی «عاشقی و دلدادگی» تم روایت نیستند، به واسطهی شیوهی کارگردانی خاص آنجلوپولوس، نُتهای کشیده و بههمپیوستهی ملودیهای کاریندرو روی آن فیلمها به خوبی مینشیند. دیدگاه معادی در کارگردانی بسیاری متفاوت است، ولی موسیقی کاریندرو در اینجا متفاوت نیست و ارکستراسیون و هارمونیِ موسیقیِ این فیلم همان چیزی است که ما همیشه در فیلمهای تئو آنجلوپولوس از اِلِنی کاریندرو شنیدهایم.
عجیب نیست آهنگسازی با آن جایگاه و آن توانایی به این نکته توجه نکند که ساخت موسیقی برای این فیلم با مثلاً ساخت موسیقی برای فیلم «دشت گریان» میتواند متفاوت باشد؟
۱ـ اِلِنی کاریندرو(Eleni Karaindrou) آهنگساز معاصر یونانی است که به خاطر موسیقی فیلمهایش مشهور است. او که برای عمدهی فیلمهای تئوآنجلوپولوس -کارگردان یونانی- موسیقی ساخته است، برای اولینبار با یک فیلمساز ایرانی همکاری کرده و برای یک فیلم سینمایی ایرانی موسیقی ساخته است.
۲ـ تئودوروس آگلوپولوس (۱۹۳۵-۲۰۱۲) معروف به آنجلوپولوس، نویسنده و کارگردان فقید سینمای یونان است. از فیلمهای او میتوان «گام معلق لکلک»، «نگاه خیرهی اولیس» و «ابدیت و یکروز» را نام برد. آنجلوپولوس در سال ۱۳۸۳ به ایران سفر کرد و برای فیلم «دشت گریان» از بیستوسومین دورهی جشنوارهی فیلم فجر جایزهی ویژهی هیئت داوران بخش سینمای معناگرا را دریافت کرد.