نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

تگ: رافائل میناسکانیان


rafael

زیباییِ بوده

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

هنگامی که مخاطبانی اغلب آشنا به موسیقی (و حتا برخی متخصص) یک صدا و به اصرار از استاد به‌حق بسی تجلیل‌شده‌ی پیانو، رافائل میناسکانیان، می‌خواهند از تصمیمش برای حذف بخشی از برنامه درگذرد و سونات پیانوی شماره‌ی ۱۸ بتهوون در می بمل ماژور (اپوس ۳۱ شماره‌ی ۳) را بنوازد در حالی که او دقایقی پیش پارتیتای دو مینور باخ (BWV 826) را آنچنان، بلکه آنچنان‌تر از آن نواخته که در یکی دو سال گذشته می‌نواخته است، راهی نمی‌ماند جز آن که بیاندیشیم جمعیت موسیقی‌دوست و موسیقی‌آشنای حاضر به کار تجلیل زیباییِ بوده پرداخته‌اند. آنها امر غایب از نظر را از روی رنگی از آن که هنوز بازیافتنی است (مثل توانایی نوازنده در تغییر لحن و بیان و حتا شیوِش براساس سبک‌شناسی هر قطعه و آهنگساز در عین ثابت و بارز نگه داشتن کیفیت‌های مختص خود او) بازمی‌شناسند و به اعتبار و احترام تجربه‌ای که با آن داشته‌اند از سر مهر می‌ستایند.

ستایش همدلانه به کنار، حضور پیام پهلوانیان، پیانیست چیره‌دست مقیم آلمان نیز گرانیگاه انرژی موسیقایی کنسرت را تشکیل می‌داد؛ نخست در قطعه‌های چهاردستی و سپس در اوجی ماهرانه و طوفانی و البته پیش‌بینی‌پذیر در دو راپسودی برامس (اپوس ۷۹). در قطعه‌های چهاردستی نقش پهلوانیان در موضع گرفتن نسبت به آنچه استاد پیشین‌اش می‌نواخت (و حتا لحظاتی حمایت از او) بسیار بارز بود. مخصوصاً در اجرای فانتزی فا مینور شوبرت (D. 940) که چند ماه پیش هم اجرای دیگری از آن را در شیراز از رافائل میناسکانیان و نوازنده‌ی برجسته‌ی دیگر، گوتلیب والیش به یاد داریم. در آن اجرا چنان که پیش‌تر هم اشاره کرده‌ام نوعی پولی‌سونوریته (دوگانگی طنین) میان دو نوازنده به چشم می‌خورد اما اینجا به لطف دقت و همراهی پهلوانیان این مشکل برطرف شده بود در همان حال که نوعی دوگانگی در تفسیر (گرچه هر دو جالب و مخصوصاً تفسیر میناسکانیان از لطافت لحظات ظهور تم اصلی کاملاً گوش‌نواز) به منزله‌ی اشکالی دیگر خودنمایی می‌کرد. همچنین اجرای شانزده والس برامس (اپوس ۳۹) که با همه‌ی روانی اصل قطعه و پیوستگی‌اش به شکل دو سطح مجزای در حال حرکت موازی شنیده می‌شد؛ نه چون قطعه‌ای با بافت عمدتاً هومو‌فونیک بلکه همچون کنترپوانی عجیب و ناآشنا.

02 دی 1398
photo 2019 05 08 10 27 59

گستره‌ی محدودتر حالات

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

حسن ختام جشنواره بین‌المللی موسیقی شیراز؛ اپوس 1 شوبرت که دو شبی پیش از این اوجی را با جان اولاف لنری پیانیست خوش‌تکنیک و بادقت ایتالیایی از سرگذرانده بود و خیلی از اجراهای آینده‌سازان را پشت سر داشت، اجرای گُتلیب والیش پیانیست مشهور وینی و رافائل میناسکانیان استاد پیشکسوت ایرانی بود، با رپرتواری برخلاف بیشترِ برنامه‌های دیگر تماما از شوبرتِ مسمای جشنواره.

با نیم‌نگاهی به رپرتوار پیش از هر چیز سه قطعه برای پیانوی دشوار و زیبای فرانتس شوبرت (D. 946) توجه را جلب می‌کرد که در آذر 96 هم در اجرای ایران (تالار رودکی) یکی از قطعات را تشکیل می‌داد. چنان که می‌شد انتظار داشت والیش توان کنترلش را بر صدادهی (تا آستانه‌های ممکن برای پیانوی موجود در سالن)، رنگ صوتی و تغییر حالات عاطفی در اجرای این قطعه به نمایش گذاشت و نتیجه‌ای مطلوب گرفت، گرچه نه به اندازه‌ی اجراهای پیشین‌اش. زیرا فاصله‌ی میان کاراکتر بخش‌های مختلف یک قطعه یا بین خود قطعه‌ها (ویژگی بارز تفسیر والیش از این قطعه) کم‌تر از همیشه شده بود. شوبرت کم‌تر از اجراهای پیشین، شوبرتِ والیش بود که می‌شناختیم.

در دو مجموعه‌ی دیگر یعنی 16 رقص آلمانی (D. 783) و شش لحظه‌ی موسیقایی (D. 780) بخش اعظم همّ نوازنده مصروف پروراندن ظرافت‌ها و ریزه‌کاری‌های این قطعات مینیاتوری شد و به‌راستی آنها را از دل قطعه بیرون کشید و برجسته ساخت. والیش اینها را در عین تعادلی تحسین‌برانگیز با مولفه‌های دیگر (از جمله‌ مفصل‌بندی‌ها و ویژگی‌های ریتم-متر) داشت و تمرکزش بر ظرایف موجب نشده بود قطعات به شکل زنجیره‌هایی از جزئیات تکه پاره‌ی بی‌پیوند با یکدیگر درآید. قعطات زیر پنجه‌ی او همچنان انسجام و کلیت انداموارشان را حفظ کرده بودند.

بخش پایانی برنامه فانتزی فا مینور (D. 940) بود، قطعه‌ای برای چهار دست که رافائل میناسکانیان را هم به روی صحنه آورد. دو نوازنده با ویژگی‌ها و توانایی‌های مختلف و از نسل‌های متفاوت کنار هم قرار گرفتند و از همین لحظه اجرای قطعه‌ی شناخته‌شده‌ی شوبرت شکل خاصی به خود گرفت. فانتزی به محض شروع دچار نوعی پُلی سونوریته و پُلی موزیکالیته (یا دوگانگی طنین‌ها) شد و در دو لایه‌ی جذب یا حل نشدنی حرکتش را تا پایان پی‌گرفت.

18 اردیبهشت 1398
IMG 3091 resize Copy

فضایل اخلاقی یک معلم

نویسنده: آروین صداقت‌کیش

رسیتال پیانوی رافائل میناسکانیان، این کنسرتی‌ترین پیانیست دو سه دهه‌ی اخیر با آن رپرتوار محترم و ارجمندش همان‌گونه بود که این روزها در همه‌ی کنسرت‌ها بوده است؛ پیرانه‌سر. پیرانه‌سریش توقفی را به یاد می‌آورد که از قضای روزگار چهار دهه پیش بر کار موسیقاییان در اوج فعالیت بسیاری‌شان سایه افکند و جامعه را از حاصل خلاقیت‌شان برای مدتی محروم کرد. افسوس که سایه برچیده نشد تا آنگاه که بسیاری‌شان دیگر توش‌وتوان سابق را نداشتند. و این نکته‌ای مکرر در مکرر است.

آنچه در این کنسرت گفتنش می‌ارزد اما کیفیت اجرای اصلی نیست بلکه نخست معجزه‌ی ظهور «متین لادانی» است که پیش‌تر هم در «جایزه‌ی پیانوی باربد» و تور کنسرت‌های متعاقب آن علائمش پدیدار شده بود. اما از همه مهم‌تر نکته‌ای است  که برخلاف همیشه نه شرح فنی است و نه راز دیریاب زیباشناختی، بلکه ستایش فضیلتی اخلاقی است که کنش معلم/نوازنده‌ی برجسته در قبال شاگرد/نوازنده‌ی جوان در حال رشد، به زیبایی رقم زد.

در حرکتی آمیخته به هنرِ اجرا (Performance) استاد نوازنده اعلام کرد خسته است و «شاگردش»، «پسرش» و «عزیزش» به‌جای اسکرتسوی شماره‌ی 3 شوپن که باید خود می‌نواخت، اسکرتسوی 4 را می‌نوازد. لادانی در میان جوی آمیخته به گرمای محبت و مهربانی اجرا کرد با توانایی جوانانه اما هنوز به پختگی نرسیده. طبیعی است. انتظارش می‌رود.

اما افزون بر درخشیدن یک پیانیست تازه برآمده آنچه تحسین‌برانگیز می‌نماید منش کمیاب معلم است که شاگرد را بهتر از خود می‌خواست و حمایت کرد تا در صحنه‌ای که علی‌القاعده ممکن است تا مدت‌ها در اختیارش قرار نگیرد، به قوت سایه‌ی استاد تجربه کسب کند و دیده شود. و چه کسی نمی‌داند این منش تا چه اندازه وارونه‌ی کردار موسیقاییان سرزمین ما است (خاصه آنان که معلمِ تنها نیستند بلکه خود هنرمند اجراگر نیز هستند)؟

و سرانجام آنجا منش بزرگوارانه‌ی یک معلمِ درستکار کامل شد که فراموش نکرد هر شاگرد بااستعداد توانا اگر از آغاز آموخته‌ی ما نباشد حتماً دست‌پرورده‌ی معلمی یا معلمانی دیگر است. سپاس میناسکانیان از معلم نخست لادانی (تامارا دولیدزه) بود که نشان داد موضوع فقط تبلیغ حلقه‌ی شاگردان خودی نیست. همین منش و روش است که می‌شاید گفت هزار بار افزون باد.


عکس از مرضیه امیری

01 اسفند 1397
بالا