یادداشت حاضر میخواهد بهواسطهی انتشار آلبومی به یاد یکی از مهمترین چهرههای موسیقایی صد سالهی اخیر ما، محمدرضا لطفی، این سوال را مطرح کند که کدام ذهنیت از او امتداد یافته است. بهعبارت بهتر، از دریچهی شنیدن آلبوم «هجران»، به عنوان یکی از آثاری که میتواند نمایانگر این ذهنیتها باشد، کدام لطفی را میشود بازشناخت؟
لطفی در طول تاریخ زیست هنری-اجتماعی خود هیئتهای مختلفی به خود گرفت. روزی عصیانگری بود که شورید و از رادیو و تلویزیون بیرون آمد، روزی دیگر انقلابیای بود با خروشانگیزترینِ ترانهها، ترانههایی که بوی خون و قیام و رهایی میدادند، روزی دیگر میخواست پیشینیانش را به زمانهاش احضار کند، و در روزگاری دیگر به گوشهای کزید و عارف شد و در خود نشست. پس از این روزگار آخر، روزگاری که سازش فسردهحالترین بود، بازگشت و به تربیت شاگردانش در مکتبخانه همت گذاشت. شاید از بخت بد موسیقی ما بود که شاگردان پُرشمارش محضر او را در سالهایی درک کردند که دیگر چندان شور و شوق و عصیانی به پا نمیکرد؛ و شاید از همین روست که «هجران»، اثری از یکی از شاگردان مکتبش، نه «به یاد» لطفی که «مرثیهای برای رفتن» لطفی است، و اگر «به یاد» او هم باشد، تنها «به یاد» یکی از لطفیهای همهی آن سالهاست؛ همان لطفی آرام مرثیهسرا.
چه اتفاقی افتاد که از «لطفیوار» بودن و شاگردی او را کردن، شور و رسالت اجتماعی و خون زدوده شد؟ چرا وقتی که قرار است کسی به یاد او چیزی بسازد و بپردازد، تنها وجه مصلحتاندیشتر و کمهیاهوتر او را میبیند؟ چرا شاگردانش نه فقط در محتوای کلامی آثار که حتّی از لحاظ سبکشناسانه نیز به لطفی متأخر محافظهکارتر متمایلند؟ اگر لطفی نیز مانند میرزاعبدالله میبود و بیواسطه به آثارش دسترسی نمیداشتیم و قرار بود او را از آینهی آنچه شاگردانش ارائه میدهند بشناسیم، آیا میتوانستیم حتّی در بعیدترین نقطههای ذهنمان تصور کنیم که زمانی لطفیای بوده که «کاروان شهید» و «ایران ای سرای امید» و «عاشق سرمست» را ساخته است؟
برای خرید و دانلود آلبوم هجران به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.