در بررسی موسیقی برای متن، در اینجا شعر، مهمترین مسئلهی پیشِ رو میزان تطابق و تقویتِ بیانِ ادبی متن در همراهشدنش با موسیقی است. آیا افزودنِ لایهی موسیقی به دکلمهی اشعار، در قیاس با زمانیکه تنها کلمات و خوانشِ آنها ابزارِ کار بودهاند، سبب تحکیمِ بیان شاعر شده است؟ آیا موسیقیِ بهکارگرفتهشده همواره همپایِ اشعار و همراستا با آن حرکت میکند و جز وظیفهی فاصلهگذاریِ شنیداری، که در این آلبوم بسیار مشهود است، بر بارِ مفهومی و احساسی اشعار، جهتِ شکلگیری تصویری مرتبط با متن در ذهن مخاطب، افزوده است؟
موسیقیِ شعر، در این آلبوم، در ابتدا همسو با فضای احساسیـ معنایی اشعار، با بافتی ــ بهنسبت ــ خلوت و ساختاری ساده و تکرارشونده، متشکل از درهم تنیدهشدنِ الگوهای اصواتِ پایینرونده یا بالارونده، در محدودهی صوتیِ مشخص برای هر قطعه، پیش میرود. آهنگساز، با ثابت نگاه داشتنِ این ساختارِ کلی در تمام قطعات (جز در یک قطعه) و تنها با اعمال تغییرات جزئی به صورتی که هر قطعه واریاسیونی مشهود از قطعات قبلی و فرمِ اولیه به گوش برسد، موسیقیِ آلبوم را در فضایی یکدست و بهطبعْ آن اشعار را متصل به آن خطِ احساسیـ معنایی نگه میدارد. این خط تنها در قطعهی پنجم و احتمالاً به دلیل باز بودنِ دست نوازنده در بداههنوازی بر روی تمِ مقرّر و آزادانه بیرون کشیدنِ رنگ و لحنِ سازَش، به وضوح شکسته میشود، تا در قطعهی ششم دوباره به کلیشهی آهنگسازیشده بازگردیم.
انتخاب رَنگها در سازبندی و تراکم آنها بر مِنوال اولیه باقی نمیماند و تصمیم آهنگساز برای وارد کردن گروه کُر و نحوهی بهکارگیریِ سازهای کوبهای، در بعضی از قطعات، روند توازنِ بارِ دراماتیک موسیقی و اشعار را به چالش میکشد. سازهای کوبهای (در قطعهی پنجم) به عنوان رنگی در زمینهی اثر پذیرفته میشوند، اما در باقی قطعات چنین کاربردی ندارند. به نظر میرسد صدای سِنج در قطعهی آخر، برای یادآوری ملموسترین عنصر سوگ و تعزیت در فرهنگ شنیداریِ ما، توجیهپذیر باشد، اما اینگونه کاربریهای نمادین کوبهایها و اضافهشدن کُرِ پُرجمعیت در سبک موسیقی کلیسایی، سبب برهمخوردن توازن و سنگینیِ بارِ دراماتیکِ موسیقی بر شعر و انحرافِ تصویرِ ذهنی مخاطب به قابی دورتر از آنچه شعر در پی گفتن آن است میشود.
برای خرید و دانلود آلبوم سرانجام گاهی به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.