معنی اصطلاح نقد سازنده همیشه به نوعی انصاف یا ترفند معنای نامعلوم محدود نمیشود. گاهی کسانی که آن را به کار میبرند مقصودی دقیقتر و متناسبتر با ظاهر کلام دارند. در نظر آنها نقد وقتی تنها آسیبها را میبیند و برملا میکند «تخریبکننده» است. درنتیجه صفت متضاد نقد در جایگاه آسیبشناسی، یعنی سازنده باید کاری بیش از این انجام دهد. آنها فکر میکنند نقد باید بتواند علاوه بر نشان دادن آسیبها و مشکلات راه حلی هم برای عبور از آنها نشان بدهد. از این نظر نقد باید منجر به بهبود یک مشکل شود، نه فقط با جلب توجه به وجود آن بلکه با ارائهی راه حل مستقیم برای بهتر حل کردنش.
در ظاهر این تعریف از اصطلاح نقد سازنده خیلی مشروع و معتبر جلوه میکند. چنین خواستی هیچ مشکلی ندارد. اما اگر خوب به آن نگاه کنیم میبینیم این هم اغلب در همان راستای دو معنی قبلی استفاده میشود. معمولاً به شکل یک جور باید و نباید سر راه نقد. این معنای سازنده جلوی خیلی از نقهای نقد را میگیرد چون برای خیلی از مشکلاتی که میبینیم و میگوییم، پیدا کردن یا بهتر کردن راه حل و پیشنهاد دادنش از عهدهی ما برنمیآید. این معنی جدید اغلب همانطور و در همان جهت به کار میرود که اصطلاحی مثل «سیاهنمایی»؛ برای شانه خالی کردن از زیر اشکالی که وجود دارد، به عنوان یک نوع دفاع غریزی در برابر ایرادگیری.
حتا اگر «نقد سازنده» را در نقشی دفاعی به کار نبریم و واقعاً قبول داشته باشیم که علاوه بر آسیبشناسی درمان هم لازم است، رفتن به دنبال سازندگی به این معنای سوم، نقد را درگیر کاری میکند که برایش ساخته نشده و ابزارهای کمی دارد. این کار منتقد را عملاً به قلمرو آفرینش هنری میکشاند و انتظار میرود او حداقل در تخیلش بتواند درمان یک مشکل را پیدا کند و به بیان درآورد. نقد با پذیرفتن چنین وظیفهای واقعاً به نوعی پند و اندرز، بسیار نزدیک میشود. جایگاهش هم از رصدگر رویدادها به یک جایگاه پدرسالارانه تغییر میکند.
از همهی اینها گذشته نباید فراموش کنیم اشکال عمدهی این نگاه این نیست که نقد را خاموش میکند یا کارش را سخت میکند یا حوزهی کارش را عوض میکند بلکه این است که اصالت را به نقد منفی میدهد و نقد را شدیداً محدود میکند. نقد موسیقی (یا نقد هنری به طور کلی) آنطور که قبل از این دیدیم خیلی بیشتر از ایرادگیری صرف است. نباید اینطور تکساحتی دیدش.
