در دورهی معاصر هنوز آهنگسازانی هستند که آثارشان بیش از آن که در ضبطها قابل شنیدن باشد در اجراها شنیده شده است. هر سه آهنگساز مجموعهی «موسیقی معاصر ایران 2» به درجات مختلف چنیناند؛ آثارشان دستکم جزو رپرتوار بلندمدت ارکستر مدرن یارآوا قرار دارد. بدین ترتیب اجرای آثار را از گروهی میشنویم که کم و بیش نسبت به آن آثار متخصص محسوب میشود. دقیقاً همین موضوع است که کنار هم قرار گرفتنشان در یک مجموعه را توجیه میکند نه حتا قرار گرفتن هر یک در زیر برچسب بسیار گستردهی معاصر.
بابک آل حیدر با قطعهی کوتاه «ترنج» معرفی میشود. در نگاه اول یک سیکل ملودیک بسیار ساده و حتا ابتدایی و خام است که نه در قلمرو موسیقی ایرانی نکتهای دارد و نه در موسیقی مدرن. قطعه شنونده را متعجب و مشکوک از اینکه چگونه ممکن است چنین قطعهای بیش از یک دهه در رپرتوار بماند و آخرسر هم ضبط و منتشر شود، به جستجو میکشاند تا درنهایت در این یک کرشندوی مواج که کلِ یک آهنگ است روابط پنهان زمانی-رنگی کشف کند و نیمهآرامی بگیرد.
«آسمانی» ارسلان عابدیان، آهنگسازی که در آثارش به شکلی گسترده از سروصدا بهره میگیرد، در موسیقایی کردن متن یک داستان از صداهای موسیقایی کاملاً قابل بازشناسی (مثلاً تنبک) و سروصدای محض (مخصوصاً اصوات مبهم و درهمبافتهی ارکستر در زمزمهی متنها) بهره گرفته و میان آن دو حرکت میکند. موفقیتش در این است که ما را میان آن دو کاملاً سرگردان بگذارد، حتا باوجود ساختار دُور مانندش.
سرانجام قطعهی غولآسای شاهرخ خواجهنوری، «پرتره شخصی با کیج و رایش، لیگتی هم آنجاست» است که اندازهاش (31 دقیقه) برای اواخر دورهی رمانتیک هم بسیار طولانی محسوب میشده. چنین مدتزمانی مهمترین چالش برای رویارو شدن با آن را پیش پا میگذارد. مجموع رویدادهای صوتی در چنین اثری، حتا باوجود اینکه روند کلی از ابتدا تکرار حلقهوار است، چنان زیاد است که اجازهی تشخیص و دنبال کردن ساختار را به شنونده نمیدهد. لایه پس از لایه میآید. بافت عمودی ستبرتر میشود و شنونده را در مقابل سیل متوقف نشدنی موسیقی ناتوانتر و ناتوانتر میکند تا آن هنگام که ذهن کاملاً تسلیم چرخش گردابوار منطقهایش شود.
بابک آلحیدر، ارسلان عابدیان، شاهرخ خواجهنوری آروین صداقت کیش نویز کلاسیکال ارکسترال موسیقی معاصر گروه نوازی سازهای ایرانی